معنی تورم در فرهنگ لغات ها (دهخدا،معین و ... ) + سایر منابع اطلاعاتی
تورم. [ت َ رَ] (ع اِ) از انواع مرغان بلندپای دره ٔ نیل است. تورم برای بدست آوردن غذا تا دهان تمساح هم می رود. (از لاروس). طیرالتمساح. قطقاط. و آن مرغی است که در دندانهای تمساح چینه چیند. (یادداشت بخط مرحوم دهخدا). مرغی است شبیه کبوتر و آن را طیرالتمساح نامند. (از اقرب الموارد).
تورم. [ت َ وَرْ رُ] (ع مص) برآماهیدن. (تاج المصادر بیهقی) (زوزنی). آماسیدن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). آماسیدن پوست. (از اقرب الموارد). تهبج. انتفاخ. ورم کردن. باد کردن. برآماسیدن. برآماهیدن. (یادداشت بخطمرحوم دهخدا). آماس شدن و بینی پرباد کردن. (آنندراج). || (اِ) آماس و ورم. (ناظم الاطباء).
ورم کردن، انتشار بی رویه اسکناس بدون تناسب با پشتوانه. [خوانش: (تَ وَ رُّ) [ع.] (مص ل.)]
ورم کردن، آماس کردن، آماسیدن،
(اقتصاد) [مجاز] بالا رفتن قیمتها و پایین آمدن ارزش پول،
آماس، ورم
آماسیدگی
آماس، انتفاخ، برآمدگی، نفخ، ورم، آماس کردن، ورم کرن، آماسیدن، افزایش غیرمعقول قیمتها
آماسیدن، ورم کردن