معنی جنگ در فرهنگ لغات ها (دهخدا،معین و ... ) + سایر منابع اطلاعاتی
کشتی، دفتری که در آن اشعار و مطالب دیگر نوشته شود، مجموعه ای از برنامه ها درباره موضوعی خاص مانند: جُنگ هنر، آلبوم عکس ها و تصویرها. [خوانش: (جُ) (اِ.)]
جدال، ستیز. مق آشتی، ناسازگاری، کشمکش، برخورد مسلحانه. مق صلح، زرگری جنگ ساختگی و مصلحتی با کسی برای فریب دادن دیگران.، ~ روانی تبلیغات و سایر اقدامات طرح - ریزی شده که به منظور نفوذ در عقاید، احساسات، رفتار و ت [خوانش: (جَ) (اِ.)]
زدوخورد و کشتار میان چند تن یا میان سپاهیان دو کشور، نبرد، پیکار، رزم، کارزار، آورد،
[مجاز] کشمکش میان رقیبان برای دستیابی به اهداف مورد نظر خود،
(بن مضارعِ جنگیدن) =جنگیدن
* جنگ چته: جنگ پارتیزانی،
* جنگ زرگری: [مجاز] جنگ دروغی و ساختگی میان دو تن برای فریب دادن دیگران،
* جنگ شیمیایی: (نظامی) جنگی که در آن مواد شیمیایی از قبیل گازهای سمی خفه کننده یا سوزاننده و مواد آتشزا بهکار برود،
* جنگ مکانیزه: (نظامی) جنگی که در آن ماشینهای جنگی از قبیل تانک و زرهپوش وسایر وسائل موتوری به کار برود،
برنامۀ رادیویی یا تلویزیونی شامل قطعههای متعدد موسیقی، آواز، نمایش، و امثال آن،
دفتر یا کتابی که در آن اشعار و مطالب گوناگون نوشته شده باشد،
پیکار، ستیز، حرب
آورد، ناورد، مرا، آرزم، پیکار، جدال، رزم، ستیزه، غزا، منازعه، نبرد، معرکه
پیکار
حرب
رزم
پیکار، کارزار، نبرد، ستیز، حرب، غزا
ناورد
غزا
پیکار، مبارزه، دعوا، زنگ فلزات
جنگ
آدم بی دست و پا – گیج
جدال و قتال، ستیزه، نبرد، پیکار، حرب، رزم
مصاف
حرب-آورد-نبرد-ستیز-جدال-مبارزه-
دعوا-نزاع-کارزار-غزوه-غزا-وغا
هیجا