دادگستری در فرهنگ لغات ها (دهخدا،معین و ... ) + سایر منابع اطلاعاتی
لغت نامه دهخدا
دادگستری. [گ ُ ت َ] (حامص مرکب) عمل دادگستر، عدل. دادگری:
بقد و چهره هرآنکس که شاه خوبان شد
جهان بگیرد اگر دادگستری داند.
حافظ.
دادگستری. [گ ُ ت َ] (اِ مرکب) عدلیه. (وزارت...)، وزارت عدلیه. دستگاه قضایی کشور. رجوع به عدلیه شود.
فرهنگ معین
(~.) (اِمر.) وزارتخانه یا اداره ای که به امور حقوقی و جزایی رسیدگی می کند.
فرهنگ عمید
(حقوق) وزارتخانه یا ادارهای که به امور حقوقی و جزایی مردم رسیدگی میکند، عدلیه،
(حاصل مصدر) [قدیمی] عمل دادگستر، ترویج عدلوداد میان مردم،
حل جدول
عدلیه، دادگاه
عدلیه
مترادف و متضاد زبان فارسی
عدالت، دادگاه، عدلیه، محکمه
فرهنگ فارسی هوشیار
عمل دادگستر، (اسم) وزارتخانه یا اداره ای که به دعاوی حقوقی و جزائی رسیدگی کند و داد مردم دهد.
پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.