معنی فجر در فرهنگ لغات ها (دهخدا،معین و ... ) + سایر منابع اطلاعاتی
فجر. [ف َ] (ع مص) برانگیخته گردیدن بر گناه و زنا کردن. (منتهی الارب) (اقرب الموارد). || رو گردانیدن از حق. (منتهی الارب). عدول از حق. || فاسد گردیدن. (اقرب الموارد). || روان ساختن آب را. (منتهی الارب). آب راندن. (تاج المصادر بیهقی) (ترجمان علامه جرجانی). گشودن راه آب را تا جاری شود. (از اقرب الموارد). || به شدن از بیماری. (منتهی الارب) (اقرب الموارد). || دروغ گفتن. || نسبت دروغ دادن. || مخالفت و عصیان کردن. (اقرب الموارد). || (اِ) سپیدی آخر شب. روشنی پگاه که سرخی آفتاب است در سیاهی شب. (منتهی الارب). بام. (دستور اللغه). روشنی. فلق. فجر دوباشد: فجر اول یا کاذب یا ذنب السرحان و فجر ثانی یاصادق که آن را فجر معترض نیز گویند. (یادداشت بخط مؤلف). سرخی خورشید در سیاهی شب، و گویند که آن پایان شب است چنانکه شفق آغاز آن است. (اقرب الموارد).
- صلوه فجر، نماز بامداد. دوگانه. رجوع به دوگانه شود.
|| (ص) طریق فجر؛ واضح. (اقرب الموارد).
فجر. [ف َ] (اِخ) سوره ٔ هشتادونهم از قرآن. از سوره های مکیه و شامل سی آیت است. پس از سوره ٔ غاشیه و پیش از سوره البلد قرار دارد.
فجر. [ف َ ج َ] (ع اِمص) بخشش. || جوانمردی. (منتهی الارب) (اقرب الموارد): هو من اهل الفجر لا من اهل الفجور. (اقرب الموارد). || مردی و احسان. (منتهی الارب). معروف. (اقرب الموارد). || بسیاری ِ مال. (منتهی الارب). مال و بسیاری آن. (اقرب الموارد).
(فَ جْ) [ع.] (اِ.) سپیدی صبح، سپیده دم.
سپیدی صبح، سپیدهدم،
(اسم) هشتادونهمین سورۀ قرآن کریم، مکی، دارای ۳۰ آیه، الفجر،
* فجر کاذب: [قدیمی] = صبح * صبح کاذب
* فجر صادق: [قدیمی] = صبح * صبح صادق
سپیددم، از سوره های قرآن
سپیددم
سپیده دم، از سوره های قرآن
بامداد، پگاه، سپیدهدم، سحر، صباح، صبح، طلوع، غدا، غدات، فلق
سپیدی و روشنی پگاه که سرخی آفتاب است در سیاهی شب، نماز بامداد، واضح
فَجر، (فَجَرَ، یَفجُرُ) جلو آب را گرفتن و بعد راهی برای خروج آب باز کردن، روان ساختن، گشودن و وسیع کردن قناهه، صبح را خداوند ظاهر کردن، نسبت دروغ دادن، نافرمانی و مخالفت کردن،
فَجَر، (فَجِرَ، یَفجُرُ) بزرگی نمودن، اظهار کرم وجود کردن،
فَجر، نام سوره 89 قرآنست که مکیه و دارای 30 آیه می باشد،
فَجر، سحر، سپیده صبح، صبح صادق، واضح (به افعال «فَجر» و «فُجُور، فَجر» نیز مراجعه شود،
فَجَر، عطا و بخشش، جود و کرم، نیکی، مال، کثرت مال،