ملاقات در فرهنگ لغات ها (دهخدا،معین و ... ) + سایر منابع اطلاعاتی
لغت نامه دهخدا
فرهنگ معین
(مُ) [ع. ملاقاه] (مص م.) دیدن، دیدار کردن.
فرهنگ عمید
با کسی روبهرو شدن و یکدیگر را دیدن،
حل جدول
دیدار
فرهنگ واژههای فارسی سره
هم دیداری
مترادف و متضاد زبان فارسی
بازدید، برخورد، مقابله، تماس، برخورد، تلاقی، دیدار، رویارویی، سرکشی، لقا
فرهنگ فارسی هوشیار
(مصدر) روبرو شدن با کسی دیدار کردن کسی را، (اسم) روبارویی دیدار: } اکنون من آمده ام تا ما را ملاقات باشد. { (مرزبان نامه. چا. 1 تهران ص 94)، تطابق مطابقت: } الا تا بهر قرن یک بار باشد ملاقات نوروز با عید قربان. { (وحشی بافقی. چا. امیر کبیر. 245) یا اتفاق ملاقات افتادن. کسی را دیدار کردن: } نظام الملک بر عقب او بیامد فریقین را بملاذ گرد میان اخلاط و ارز روم اتفاق ملاقات افتاد. { (سلجوقنامه ظهیری. چا. خاور. 24) دیدن و دیدار و مقابله
پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.