معنی  بد دهنی

فرهنگ فارسی هوشیار

بد دهنی

عمل بد دهن فحش ناسزا.


دهنی

‎ (صفت) منسوب به دهن مربوط به دهان: ساز دهنی، (اسم) آلتی تعبیه شده در تلفون که گوینده دهن خدد را نزدیک بدان نگاهداشته سخن گوید مقابل گوشی، قیف مانندیست لاستیکی در هواپیماهای بدون دستگاه بی سیم که وسیله سخن گفتن خلبانان است. در هواپیماهای دارای بی سیم از کائوچو ساخته میشود و مانند تلفن کار میکند.


فراخ دهنی

‎ دارای دهنی گشاد بودن، پر گویی و بیهوده گویی.


تو دهنی

ضربه که با دست بدهان کسی بزنند


گند دهنی

گند دهانی.


گنده دهنی

بدبویی دهان گنده دمی.

لغت نامه دهخدا

دهنی

دهنی. [دَ هََ] (ص نسبی) منسوب به دهن.
- سازدهنی، نوعی ساز خرد که با دمیدن هوا از دهن آوا برآرد و بیشتر مخصوص خردسالان است.

دهنی. [دَ نی ی] (ص نسبی) منسوب است به دهناء که موضعی است نزدیک ینبع. (منتهی الارب).

دهنی. [دُ نی ی] (ع ص نسبی) (اصطلاح پزشکی) نزد اطبا دارویی باشد که در جوهر آن روغن بکار برده شود، یا طبیعهً در آن جوهر دهنیت احساس گردد مانند لبوب. (از کشاف اصطلاحات الفنون).


عمار دهنی

عمار دهنی. [ع َم ْ ما رِ دُ] (اِخ) ابن معاویه ٔ دهنی بجلی، مکنی به ابومعاویه. محدث بود. رجوع به ابومعاویه (عمار ابن...) شود. ابن الندیم در الفهرست آرد: «عماربن معاویه الدهنی العبدی الکوفی از مشایخ شیعه و رواه حدیث از ائمه بود». ابن عبدربه در العقد الفرید گوید که بنی دهن بن معاویهبن اسلم بن احمس که ساکن بجیله هستند از نسل عمار دهنی میباشند. رجوع به عقدالفرید ج 3 ص 338 شود. و دهار در دستورالاخوان آرد: دُهن حیی است از یمن که عمار دهنی بدان منسوب است.


خوش دهنی

خوش دهنی. [خوَش ْ / خُش ْ دَهََ] (حامص مرکب) خوش سخنی. خوش گفتاری. نیکوکلامی.


شیرین دهنی

شیرین دهنی. [دَ هََ] (حامص مرکب) صفت شیرین دهن. داشتن دهان زیبا و سخن خوش و شیرین. (یادداشت مؤلف). رجوع به شیرین دهان و شیرین دهن شود.

عربی به فارسی

دهنی

چرب , چربی مانند , روغنی , روغن دار , چاپلوسانه

حل جدول

ساز دهنی

هارمونیکا

واژه پیشنهادی

معادل ابجد

 بد دهنی

75

عبارت های مشابه

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری