معنی آباقاخان

حل جدول

آباقاخان

اولین پادشاه مغول ایران پس از مرگ هلاکوخان

نخستین پادشاه مغول ایران پس از مرگ هلاکوخان


اولین پادشاه مغول ایران پس از مرگ هلاکوخان

آباقاخان


نخستین پادشاه مغول ایران پس از مرگ هلاکوخان

آباقاخان


دومین پادشاه ایلخانان

آباقاخان


دومین پادشاه از سلسله ایلخانان

آباقاخان

واژه پیشنهادی

لغت نامه دهخدا

تکودار

تکودار. [] (اِخ) برادر آباقاخان (1282-1284م.) که بعد از آباقاخان به سلطنت رسید و در 10 اوت 1284 م. بدست برادرزاده اش ارغون کشته شد. رجوع به کتاب از سعدی تا جامی براون ترجمه ٔ حکمت ص 30 شود.


غیاث الدین

غیاث الدین. [ثُدْ دی] (اِخ) کیخسرو ثالث. سیزدهمین از سلجوقیان روم (آسیای صغیر) و نواده ٔ غیاث الدین کیخسرو ثانی بود. پس از کشته شدن پدرش رکن الدین سلیمان، به فرمان آباقاخان در 2/5سالگی حکومت یافت (663 هَ. ق.) مدت ده سال اسماً حکومت کرد و سرانجام به سال 682 هَ. ق. به فرمان کیخاتون خان کشته شد. رجوع به معجم الانساب زامباور ج 2 ص 216، تاریخ گزیده چ لندن ج 1 ص 485 و قاموس الاعلام ترکی شود.

غیاث الدین.[ثُدْ دی] (اِخ) (سلطان...) براق خان. پادشاه اولوس جغتای (متوفی بسال 668 هَ. ق.). وی پادشاهی ستمکارو شجاع و متهور بود. به سال 663 هَ. ق. «جلایربای » را امیرالامراء خود کرد. در اوایل سلطنت میان او و شاهزاده قیدو دو بار جنگ اتفاق افتاد و سرانجام با همدیگر صلح کردند. وی به قصد خراسان و عراق و آذربایجان با آباقاخان قائم مقام هلاکوخان جنگ کرد و شکست یافت.مدت سلطنت وی 6 سال بود. (از حبیب السیر چ خیام ج 3 ص 83). و رجوع به همین کتاب و تاریخ مغول تألیف عباس اقبال ص 203 و صص 205- 207 و 210 و 369 و 445 شود.

غیاث الدین. [ثُدْ دی] (اِخ) مسعود (ثانی) بن عزالدین کیکاوس چهاردهمین از سلاجقه ٔ روم (آسیای صغیر) و نواده ٔ غیاث الدین کیخسرو ثانی بود. هنگامی که پدرش به کریمه فرار کرد و در آنجا مرد، وی به آذربایجان رفت و به آباقاخان پناهنده شد. پس از مدتی به سال 681 هَ. ق. بفرمان پسرعم خود آرغون خان، به حکومت آسیای صغیر رسید و جانشین کیخسرو ثالث شد. مدت 14 سال اسماً حکومت کرد و سرانجام بسال 697 درگذشت. (از تاریخ گزیده چ لندن ص 485 و معجم الانساب ج 2 ص 218). رجوع به حبیب السیر چ خیام ج 2 ص 540، تاریخ گزیده چ لندن ص 485 و 486 و قاموس الاعلام ترکی شود.


قتلغ ترکان

قتلغ ترکان. [ق ُ ل ُ ت َ] (اِخ) زن سلطان قطب الدین حاکم کرمان. قطب الدین به سال 651 هَ. ق. که به فرمان منکوقاآن مغول به سلطنت کرمان رسید. قتلغترکان را به نکاح درآورد. وی زنی عاقله بود. او را از قطب الدین دختران آمدند قطب الدین به سال 655 هَ. ق. درگذشت و سلطان حجاج پسر او به فرمان منکوقاآن به پادشاهی کرمان رسید ولی چون کودک بود قتلغترکان منکوحه ٔ پدرش مدبّر کار او گشت و به امر سلطنت قیام کرد و دختر خود پادشاخاتون را به ابقای (آباقای) خان داد و بدین سبب قوی و نیرومند شد. پانزده سال با قدرت حکومت کرد و در این هنگام سلطان حجاج به حد رشد و مردی رسیده بود. مفتنان میان او و قتلغ ترکان وحشت انگیخته و گردی در خاطرها بنشاندند. در بزمی سلطان حجاج از مستی قتلغترکان را در رقص کشید او اگرچه کراهت داشت ولی بسبب مستی حجاج مخالفت نکرد و آستین برافشاند پیروان حجاج بر آن شدند که سلطنت را از قتلغترکان گرفته و بدست حجاج سلطان بسپارند. قتلغ از این کار برنجید به درگاه ابقاخان (آباقاخان) شوهر دختر خود رفت حکم شد که سلطان حجاج به کار فرمان دخالت نکند و امر سلطنت را با قتلغترکان واگذارد سلطان حجاج در غیبت قتلغترکان به مخالفت ابقاخان به اولاد اکتاخان وسیلت جست، قتلغترکان در مراجعت به این معنی پی برد و در کرمان مجالی برای ماندن نیافت و به سال 666 هَ. ق. به دهلی رفت و ده سال آنجا بماند. چون سلطان جلال الدین حجاج دردهلی سلطنت یافت او را مدد کرد و لشکر داد تا کرمان را مستخلص کند، وی دوازده سال دیگر در کرمان به استقلال حکم کرد و میان او و سلطان سیورغتمش بن قطب الدین در کار سلطنت مبارزاتی بود تا به سال 681 هنگامی که قتلغترکان در تبریز برای نزاع در کار سلطنت به اردو آمده بود، درگذشت. دخترش بی بی ترکان او را به کرمان دفن کرد. (از تاریخ گزیده چ لندن ص 529، 530، 531).


مغول

مغول. [م ُ غُل ْ](اِخ) یکی از اقوام زردپوستی است که اصلاً در قسمتی از آسیای مرکزی و شرقی زندگی می کردند. این قوم از طوایف متعدد مرکب بوده اند که از جهت کثرت عدد خانواده و وسعت اراضی با یکدیگر اختلاف بسیار داشته اند و مهمترین این طوایف عبارت بودند از: تاتار، قنقرات، قیات، اویرات، آرلاد، جلایر، کرائیت و جز اینها. بعدها همه ٔ این اقوام را بنابر تسمیه ٔ جزء بر کل ابتدا تاتار و سپس مغول نامیدند. این قبایل باج گزار و فرمانبردار پادشاهان چین شمالی بودند و طوایف اصلی مغول هم البته یک دسته از این قبایل محسوب می گردیدند. اولین کس از این طایفه که توانست یوغ بندگی و فرمانبرداری را بشکند «یسوگای »(یسوگئی) پدر چنگیز رئیس طایفه ٔ قیات از قبایل مغول بود. وی نه تنها توانست عده ای از طوایف مغول را به اطاعت درآورد، بلکه بعضی از طوایف تاتار را در مشرق منهزم ساخت و در جنگهای طوائف کرائیت نیز شرکت کردو پادشاه آن قوم را در برابر دشمنانش تقویت نمود و با او طرح اتحاد و برادری ریخت. پسر بزرگتر یسوگای که «تموجین » نام داشت، یعنی «آهنین » بعد از مرگ پدر جانشین وی شد و بزودی کلیه ٔ قبایل مغول و تاتار را تحت اطاعت درآورد و حتی بر قبایل مسیحی کرائیت نیز غلبه یافت و به «چنگیزخان » مشهور گردید. چنگیز در حدود 600 هَ. ق. قبایل عیسوی «نایمان » را منقاد خود کرد و در سال 603 هَ. ق. قوم «قرقیز» و پس از آن طوایف «ایغور» را به اطاعت درآورد. سلطان محمد خوارزمشاه که پس از فتوحات آسیای مرکزی و برانداختن قراختائیان به خیال تسخیر ترکستان و چین افتاده بود، چون شنید که چنگیزخان بلاد ایغور را به تصرف خویش درآورده و بر پکن پایتخت چین مسلط گردیده بیمناک شد و برای تحقیق نمایندگانی به ریاست سید اجل بهاءالدین رازی به نزد چنگیز فرستاد. چنگیز فرستادگان را به احترام پذیرفت و توسط آنان پیغام فرستاد که مایل است بین دو کشور باب تجارت باز باشد. در سال 615 هَ. ق. فرستاده ٔ چنگیز با سلطان محمد خوارزمشاه معاهده ای بست و بعد از عقد این قرارداد بود که چنگیز تحف و هدایایی برای سلطان محمد و بازرگانانی با اموال فراوان به طرف ممالک اسلامی روانه ساخت. اینالجق معروف به غایرخان حاکم شهر اترار که از خویشاوندان مادری سلطان محمد خوارزمشاه بود به اموال آنان طمع بست و به بهانه ٔ اینکه جاسوس هستند تمام آنها را کشت و مالشان را تصرف کرد مگر یک نفر از آنها که گریخت و چنگیزخان را از ماوقع آگاه ساخت. بعد از این واقعه چنگیز هیأتی به دربار خوارزمشاه فرستاد و تسلیم غایرخان و جبران خسارت را تقاضا کرد، ولی سلطان محمد آن فرستادگان را نیز بکشت و با این عمل بیخردانه ٔ خود راه سیل خون و بلا را به سوی بلاد اسلامی هموار ساخت. در اواخر سال 616 هَ. ق. چنگیز خشمگین و کینه جو با تمام قوای خویش برای گرفتن انتقام به ممالک خوارزمشاهی حمله ور شد. چنگیز سپاه خود را چهار قسمت کرد: یکی را به دو پسر خود جغتای و اکتای سپرد و آنان را مأمور فتح اترار کرد، دسته ٔ دوم را به پسر دیگرش جوجی سپرد و مأمور فتح شهرهای کنار رود سیحون نمود و دسته ٔ سوم را برای فتح خجند و بناکت روانه ساخت و فرماندهی دسته ٔ چهارم را که قسمت اعظم سپاه بود خود برعهده گرفت و بدین ترتیب از هر طرف شهرهای خراسان را در محاصره گرفت و سراسر آن را ویران و با خاک یکسان کرد. سلطان محمد خوارزمشاه بدون هیچ مقاومتی از مقابل لشکر مغول از شهری به شهری دیگر می گریخت تا سرانجام در اواخر سال 617 هَ. ق. به جزیره آبسکون رسید و همانجا در سیه روزی درگذشت. چند ماه بعد از فوت او در سال 618 گرگانج پایتخت معروف وقدیم خوارزم با ساکنان خود معدوم گردید و سپس یک یک شهرهای خراسان مفتوح و قتل عام شد و تنها کسی که در این گیرودار فکر مقاومت در سر داشت جلال الدین منکبرنی پسر سلطان محمد بود که با سپاهیان اندکی که در اختیار داشت در بعضی نقاط لشکر مغول را شکست داد، ولی اختلاف سپاهیان وی و حملات پی درپی مغول دیگر قدرت مقاومت را از وی سلب کرد و سرانجام در غرب ایران به دست یکی از اکراد کشته شد و بدین ترتیب کشور ایران به دست قوم مغول مسخر شد و چنگیز به قصد مراجعت به مغولستان به ماوراءالنهر رفت و در سال 620 هَ. ق. با پسرانش در کنار رود سیحون مجلس مشاوره ای ترتیب داد تا درباره ٔ اداره ٔ سرزمینهای تسخیرشده تصمیماتی بگیرند. چنگیز در سال 621 با همه ٔ پسرانش بجز جوجی که به دشت قفچاق رفته بود به مغولستان رسید و پس از غلبه بر پادشاه تنگت واقع در شمال تبت در سال 624 هَ. ق. به سن 72 سالگی درگذشت. بعد از مرگ چنگیز پسرش اوکتای قاآن به وصیت پدر جانشین وی گردید و بعد از اوکتای قاآن پسرش گویوک خان(639-647 هَ. ق.) و پس از او منگوقاآن(648-657 هَ. ق.) به خانی نشستند و در عهد خان اخیر هولاکو مأمور تکمیل فتوحات مغول در ایران و سایر نواحی غربی آسیا گردید. در فاصله ٔ میان تسلط مغول بر مشرق ایران و حمله ٔ هولاکو به ایران سرزمینهای مفتوح مغولان را حکام مغولی که از جانب خانان مغول تعیین می شدند با راهنمایی و مشاورت وزرای ایرانی، مانند شرف الدین خوارزمی و بهاءالدین محمد جوینی اداره می کردند. هولاکو که برادر منگوقاآن و پسر تولی خان پسر چنگیز بود، در طی حملات مکرر خود اسماعیلیه را منکوب و قلاع آنان را ویران ساخت و سپس بغداد را فتح کرد و با کشتن المستعصم باﷲ خلیفه ٔ عباسی به خلافت 525ساله ٔ بنی عباس خاتمه داد و پس از فتح بغداد شهرهای عراق و همچنین گرجستان و ارمنستان و بلاد آسیای صغیر را مسخر کرد. در سال 661 هَ. ق. قوبیلای قاآن که بجای منگوقاآن نشسته بود سلطنت تمام ایران و بین النهرین و شام و آسیای صغیر را به هولاکو واگذار کرد و بدین ترتیب اخلاف چنگیزخان سلسله ای در ایران تشکیل دادند که به ایلخانان مغول معروف است. هولاکو در سال 663 هَ. ق. بعد از آنکه همه ٔ منازعان را از جیحون تا سرحدات مصر منکوب و مطیع کرده بود درگذشت. بعد از هولاکو، خانان مغول به ترتیب زیر به فرمانروایی رسیدند: 1- آباقاخان پسر هولاکوکه در 663 جلوس کرد و در 680 هَ. ق. وفات یافت. 2-سلطان احمد تگودار پسر هولاکو(680-683 هَ. ق.). 3-ارغون پسر آباقاخان(683-690 هَ. ق.). 4- گیخاتو پسر آباقاخان(690-694 هَ. ق.). 5- بایدو پسر طرغای بن مغول که در 694 هَ. ق. کشته شد. 6- محمودخان غازان پسر ارغون(694-702 هَ. ق.). 7- سلطان محمد خدابنده اولجایتو پسر ارغون(702-716 هَ. ق.). 8- سلطان ابوسعید بهادرخان پسر اولجایتو(716-736 هَ. ق.). بعد از مرگ ابوسعید بهادرخان ضعف و انحطاط در سلطنت ایلخانان آشکار شد و ممالک ایلخانان دچار تجزیه و تفرقه گردید. و رجوع به تاریخ مغول و تاریخ مفصل ایران از استیلای مغول تا دوران مشروطیت تألیف عباس اقبال و طبقات سلاطین اسلام و تاریخ ادبیات ایران تألیف صفاج 3 بخش 1 و چنگیزخان و هولاکو در همین لغت نامه شود.

معادل ابجد

آباقاخان

756

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری