معنی آبدیده
لغت نامه دهخدا
آبدیده. [دی دَ / دِ] (ن مف مرکب) جامه یا متاعی دیگر که در آب افتاده و بدان زیان رسیده باشد.
فرهنگ معین
جلا یافته، جوهردار، آزموده، باتجربه، چیزی که آب آن را فاسد کرده باشد،
حل جدول
مرطوب، نمدار
مترادف و متضاد زبان فارسی
تر، خیس، مرطوب، نم، نمدار، آبداده، بران، برا، تیز
فرهنگ فارسی هوشیار
جامه یا متاعی دیگر که در آب افتاده وبه آن زیان رسیده باشد، باتجربه، آسیب دیده براثر آب، خیس تر نم کشیده، قرار گرفته در معرض آب دادن
واژه پیشنهادی
اواریه
معادل ابجد
26