معنی آبستن
لغت نامه دهخدا
فرهنگ معین
حامله، باردار، پنهان، پوشیده.، ~شب ~ است (کن.) وقوع حوادث تازه محتمل است. [خوانش: (بِ تَ) (ص.) = آبستان: ]
فرهنگ عمید
‹آبست، آبسته، آبستان› (زیستشناسی) ویژگی زن یا حیوان مادهای که بچه در شکم داشته باشد، باردار،
[مجاز] درپیدارنده: آبستن حوادث،
حل جدول
مترادف و متضاد زبان فارسی
آبسته، باردار، پابماه، حامله، دچار، دستخوش، پنهان، مخفی، نهان،
(متضاد) سترون، عقیم
فارسی به انگلیسی
Big, Expectant, Gravid, Pregnant
فارسی به ترکی
hamile, gebe
فرهنگ فارسی هوشیار
هر مادینه از انسان وحیوان که بچه در شکم دارد، حامل، حامله، بارور، باردار، حمل برداشته
فارسی به ایتالیایی
incinta
معادل ابجد
513