معنی آب بند
لغت نامه دهخدا
آب بند. [آب ْ، ب َ] (نف مرکب) آنکه ماست و پنیر و سرشیر و خامه کند. || آنکه درزهای ظروف فلزین با موم مذاب یا قلعی سد سازد. || آنکه یخ گیرد.
فرهنگ معین
سَّد، کسی که ماست و پنیر و مانند آن را درست می کند، کسی که تَرَک ظروف شکسته را می گرفت. [خوانش: (بَ) (ص. اِمر.)]
فرهنگ عمید
کسی که یخ میسازد،
آنکه بستنی و پالوده یا ماست و پنیر و خامه درست میکند،
(اسم) سد،
حل جدول
سد
فارسی به انگلیسی
Caulk, Dike, Dope, Lock, Sealant, Sealer, Wall, Weir
فارسی به ترکی
su bendi
فرهنگ فارسی هوشیار
(صفت اسم) آنکه آبرا بندکند، آنکه آب در ظرفی ریزد، آنکه ماست و پنیر و سر شیر و خامه سازد، آنکه درزهای ظروف فلزی را با موم مذاب یا قلعی سد کند، آنکه یخ گیرد، دستگاهی مجهز بدرهای متحرک که برای حرکت کشتیها بین دو نقطه رودخانه که هم ارتفاع نیستند بکار رود.
واژه پیشنهادی
سد رودخانه ای
معادل ابجد
59