معنی آتش انداز حمام

حل جدول

لغت نامه دهخدا

آتش انداز

آتش انداز. [ت َ اَ] (نف مرکب) آنکه در جنگها آتش یا نفط بصف دشمن افکند:
بهر سو که دو گرد کین ساز بود
میانْشان یکی آتش انداز بود.
اسدی.
|| کسی که افروختن تنور نانوایی با اوست.


حمام

حمام. [ح َم ْ ما] (ع اِ) گرمابه. مذکر است. (از منتهی الارب). ج، حمامات. (منتهی الارب). وفارسیان به تخفیف نیز استعمال نمایند. (آنندراج).
- امثال:
رستم در حمام، نقش در حمام.
اگر تو آدمئی اعتقاد من آنست
که دیگران همه نقشند بر در حمام.
؟
مثل حمام جن است، یعنی یکی از یکی درازترند.
مثل حمام زنانه، که همگی در آن واحد سخن گویند.

حمام. [ح َم ْ ما] (اِخ) دهی از دهستان یعقوب وندپاپی بخش الوار گرم سیری شهرستان خرم آباد. تپه ماهور و گرم است. سکنه ٔ آن 100 تن.آب آن از چشمه ٔ حمام و رود زال. محصول آن غلات و لبنیات. شغل اهالی زراعت و گله داری و صنایع دستی زنان فرش و جاجیم بافی است. راه مالرو دارد. ساکنین از طایفه ٔ پاپی می باشند. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 6).

حمام. [ح ُ] (ع اِ) تب همه ستوران. (ناظم الاطباء). تب جمع ستوران. (منتهی الارب) (اقرب الموارد). و گویند تبی است مخصوص به اسب. (اقرب الموارد). || مهتر شریف. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). سید شریف. (اقرب الموارد).

حمام. [ح َ] (ع اِ) کبوتر. (منتهی الارب) (اقرب الموارد). || هر نوع مرغ طوق دار. (از منتهی الارب) (اقرب الموارد). مثل فاخته و قمری و مرغ سنگخوار ومرغ ساق جر. (اقرب الموارد). حمامه یکی آن. و مذکر ومؤنث در حمامه یکسان است. مانند حیه. (منتهی الارب). و تاء در آن برای دلالت بر وحدت است نه بر تأنیث. (اقرب الموارد). کسایی گوید: حمام کبوتر بری است و یمام کبوتر خانگی و اصمعی گوید: یمام کبوتر وحشی است و آن نوعی از پرندگان صحرایی است. (اقرب الموارد).
- بیض الحمام، نوعی است از انگور پردانه. (اقرب الموارد).
- حمام الحرم، کبوتری که در حرم مکه خانه و لانه و مسکن دارد و این مثل است در احترام و مصونیت، زیرا شکار چنین کبوتری حرام است. (اقرب الموارد).
- حمام الرسل، کبوترانی که به آنها رسالت و پیغام بری را آموخته اند و نامه ٔ پیغام را بگردن آنها آویزند و بهر کسی که خواهند پرواز دهند و آن ها میروند و با پاسخ برمیگردند. (اقرب الموارد).
- حمام مطوقه، مجازاً شرم مرد. (یادداشت مرحوم دهخدا):
آوردت از رزان و بحمام برد باز
واندر کفت نهاد حمام مطوقه.
سوزنی.
- رعی الحمام، گیاهی است. (اقرب الموارد).
- ساق الحمام، گیاهی است. (اقرب الموارد).
- عنق الحمام، رنگی است بین قرمزی و کبودی. (از اقرب الموارد). مثل گردن کبوتر.

فرهنگ عمید

آتش انداز

کسی که در کورۀ آجرپزی، تون حمام، یا نانوایی مٲمور افروختن ‌آتش است و مواد سوختنی را در کوره می‌ریزد،
[قدیمی] کسی که در میدان جنگ آتش به طرف دشمن می‌انداخت،

فرهنگ معین

آتش انداز

کسی که کارش روشن کردن کوره آجرپزی و اجاق و تنور نانوایی و تون حمام و مانند آن بود، در قدیم کسی که به صف دشمن نفت و آتش پرتاب می کرد. [خوانش: (~. اَ) (ص فا.)]


حمام

(حَ مّ) [ع.] (اِ.) گرمابه. ج. حمامات.،~ِ زنانه کنایه از: جای شلوغ و پر سر و صدا. (? (حمام (حِ) [ع.] (اِ.) مرگ، موت.

فرهنگ فارسی هوشیار

آتش انداز

آنکه در جنگها آتش به جان دشمنان اندازد

عربی به فارسی

حمام

شستشو , استحمام , شستشوکردن , ابتنی کردن , حمام گرفتن , گرمابه , حمام فرنگی , وان , حمام , وان حمام , جای شستشوی بدن درحمام

فارسی به عربی

حمام

حمام، مرحاض

معادل ابجد

آتش انداز حمام

853

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری