معنی آثام
لغت نامه دهخدا
آثام. (ع اِ) ج ِ اِثم. بزه ها. گناهان.
اثم
اثم. [اِ] (ع اِ) گناه. ذنب. وزر. بزه. جناح. معصیت. جرم. خطا. عصیان. ناشایست. || می. باده. (منتهی الارب). || قمار. || کاری که کردن آن ناروا باشد. (منتهی الارب). || آنچه که تحرز و اجتناب ازآن شرعاً و طبعاً واجب باشد. (تعریفات). ج، آثام.
طهرة
طهره. [طُ رَ] (ع اِمص) پاکی. پاکیزگی. اسم است مر طهارت را. (منتهی الارب) (آنندراج). طهارت: مرده را چون بسوزانند خاکستر او را در آن آب پاشند، و آن را زبده ٔ حسنات و طهره ٔ آثام و سیئات او دانند. (ترجمه ٔ تاریخ یمینی ص 414).
اقتراف
اقتراف. [اِ ت ِ] (ع مص) ورزیدن. (ناظم الاطباء) (منتهی الارب) (آنندراج). کسب کردن. (تاج المصادر بیهقی) (ترجمان القرآن). || گناه آوردن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). گناه کردن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء): بجرایم و آثام که در ایام ماضیه و شهور سالفه اقتراف کرده بود در مقام خجالت و ندامت اعتراف نمود. (جهانگشای جوینی). || متهم شدن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (تاج المصادر بیهقی).
حبیة
حبیه. [ح ُب ْ بی ی َ] (اِخ) صاحب کشاف اصطلاحات الفنون گوید: گروهی از متصوفه ٔ مبطله باشند. و قول و معتقد ایشان آن است که بنده چون به درجه ٔ محبت رسد تکلیفات شرعیه از او ساقط شود و محرمات بر او مباح می گردد و ترک صلات و صیام و حج و زکات و سایر شعائر اسلام و ارتکاب آثام بر او مباح گردد. پناه می بریم به خداوند از این اعتقاد، چه آن بدون شک و ریب کفر صریح است، چنانکه در توضیح المذاهب گفته است. و در بعض کتب آمده است: فرقه ای از مشبهه که گویند: خدای تعالی را نپرستند نه از خوف و نه از طمع بلکه از حب و دوستی.
اجرام
اجرام. [اَ] (ع اِ) ج ِ جِرْم. تن ها. اجسام (و اکثر استعمال اجرام در لطیف است و اجسام درکثیف): چون از وصول او خبر یافتند شادمان گشتند و حیاتی تازه و عیشی نو بمکان او در اجرام و اجسام ایشان ظاهر شد. (ترجمه ٔ تاریخ یمینی). اکثر اطلاق این لفظ بر کواکب و جواهرات و احجار کنند و بر اجسام حیوانی و نباتی روا ندارند مگر بندرت در اجسام ادویه و اعضا. (غیاث اللغات). و گاه اجرام گویند مطلق، و از آن اجرام فلکی و ستارگان خواهند:
برافروز آذری ایدون که تیغش بگذرد از بون
فروغش از بر گردون کند اجرام را اخگر.
دقیقی.
مگو زین سان ازیرا کاین صنایع
شد از تأثیر اجرام و طبایع.
ناصرخسرو.
هم از نفس و هم از عقل و ز اجرام
ز چار و سه که اول برده ام نام.
ناصرخسرو.
|| ج ِ جُرْم. گناهان: در این نزدیکی قوریلتای خواهد بود، تفحص اجرام و آثام ایشان بحضور خویشان و امرا تقدیم افتد. (جهانگشای جوینی).
فرهنگ معین
[ع.] (اِ.) جِ اثم، گناه ها، بزه ها.
فرهنگ عمید
اثم
فرهنگ واژههای فارسی سره
گناهان، گناهها
فرهنگ فارسی هوشیار
بزه ها، گناهان
واژه پیشنهادی
آثام
معادل ابجد
542