معنی آخال

لغت نامه دهخدا

آخال

آخال. (اِ) سقط. افکندنی. نابکار. حشو. فضول. بدترین چیزی. (فرهنگ اسدی، خطی). و این کلمه صورتی از آشغال متداول امروز است:
از عمر نمانده ست برِ من مگر آمرغ
در کیسه نمانده ست بمن بر مگر آخال.
کسائی مروزی.
از بس گل مجهول که در باغ بخندید
نزدیک همه کس گل معروف شد آخال.
فرخی.
ای مشکفشان زلفین ای غالیه گون خال
با هر دو بود غالیه و مشک چو آخال.
قطران.
جاهی و جلالی که بصندوق درون است
جاهی و جلالی است گران سنگ و پرآخال.
ناصرخسرو.
|| تراشه ٔ چوب و قلم و خس و خاشاک و رُفته ٔ جاروب:
دامن تردامنان عقل در آخال کش
ساعد هودج کشان عشق پر خلخال کن.
سنائی.
|| جُفاء. جفال. آب آورد:
دُرِّ معنی در بن دریای عزلت جای ساخت
وز پی دعوی بروی آبها آخال ماند.
سنائی.
و رجوع به آشغال شود.

آخال. (اِخ) نام شهری. و رجوع به آخال تزیخه و آخال تکه شود.

فرهنگ معین

آخال

خاکروبه، آشغال، هر چیز دورانداختنی. [خوانش: (اِ.)]

فرهنگ عمید

آخال

خاکروبه، آشغال،
خاشاک،
هرچیز دورافکندنی: از بس گل مجهول که در باغ بخندید / نزدیک همه‌کس گل معروف شد آخال (فرخی: ۲۱۸)،

حل جدول

آخال

آشغال

مترادف و متضاد زبان فارسی

آخال

آشغال، خاشاک، خاکروبه، زباله

فارسی به انگلیسی

فرهنگ فارسی هوشیار

آخال

سقط، افکندنی، فظول

معادل ابجد

آخال

632

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری