معنی آخرالزمان

لغت نامه دهخدا

آخرالزمان

آخرالزمان. [خ ِ رُزْزَ] (ع اِ مرکب) رجوع به آخرزمان شود:
تو فتنه ٔ آخرالزمانی
من سعدی آخرالزمانم.
سعدی.


امیر آخرالزمان

امیر آخرالزمان. [اَ رِ خ ِ رُزْ زَ] (اِخ) کنایه از حضرت قائم است. (از انجمن آرا).

فرهنگ عمید

آخرالزمان

قسمت واپسین از روزگار که دنیا به آخر برسد و به قیامت بپیوندد، پایان روزگار: هرکس به زمان خویشتن بود / من سعدی آخرالزمانم (سعدی۲: ۵۱۲)،

مترادف و متضاد زبان فارسی

آخرالزمان

آخرت، بعث، رستخیز، رستاخیز، قیامت، نشور

فرهنگ واژه‌های فارسی سره

آخرالزمان

پسین زمان

فرهنگ فارسی هوشیار

آخرالزمان

آخرین دوره جهان واپسین دوران جهان پایان روزگار: به رباط نو آمدگان آخر الزمان رخت منه تا از دار الملک دور نیفتی. یا پیغمبر آخر الزمان آخرین پیغمبر خدا محمد ص بن عبدالله (چه پس از او پیغمبری نیاید) .

معادل ابجد

آخرالزمان

930

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری