معنی آخرین جوان مرد

حل جدول

آخرین جوان مرد

رمان واکر پرسى


مرد جوان

نیو

شاب، نیو


جوان مرد

رادمرد


جوان

برنا

واژه پیشنهادی

فرهنگ عمید

جوان

آن‌که یا آنچه به حد میانۀ عمر طبیعی خود رسیده باشد، بُرنا،
[مجاز] کم‌تجربه،
[قدیمی، مجاز] مساعد و موافق: بخت جوان،

لغت نامه دهخدا

آخرین

آخرین. [خ ِ] (ص نسبی) بترکیب فارسی بمعنی پسین و واپسین. ج، آخرینان: آخرین نفس، آخرین لحظه.

آخرین. [خ َ] (ع ص، اِ) ج ِ آخَر. دیگران.

آخرین. [خ ِ] (ع ص، اِ) ج ِ آخِر. بازپسینان.

فرهنگ فارسی هوشیار

آخرین

پسینیان واپسین دیگران (صفت اسم) جمع: آخر: دیگران دگران. (صفت اسم) جمع: آخر: بازپسیان پسینیان. (صفت) پسین واپسین: آخرین لحظه آخرین دم آخرین نفس.

فرهنگ معین

جوان

(جَ) [په.] (ص. اِ.) هر چیز کم سن. مق پیر.

فارسی به عربی

جوان

شاب، صغار السمک، صغیر، مراهق

معادل ابجد

آخرین جوان مرد

1165

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری