معنی آذرخش

لغت نامه دهخدا

آذرخش

آذرخش. [ذَ خ ُ] (اِ مرکب) نام روز آذر است از ماه آذر و فارسیان در این روز که نام ماه و نام روز مطابقت دارد جشن کنند و آتشکده ها را زینت دهند و در این روز موی ستردن و ناخن گرفتن و به آتش خانه شدن را نیک دانند.

آذرخش. [ذَ رَ] (اِ) برق. صاعقه. آدرخش:
نباشد زین زمانه بس شگفتی
اگر بر ما بیاید آذرخشا.
رودکی (از فرهنگ اسدی، خطی).
خصمت بود بجنگ خف و تیرت آذرخش
تو همچو کوه و تیر بداندیش تو صدا.
اسدی.
|| در بعض فرهنگها سرمای سخت که در آن بیم هلاک بود و نام نهمین روز از ماه آذر.

فرهنگ معین

آذرخش

(ذَ رَ) (اِمر.) برق، صاعقه.

فرهنگ عمید

آذرخش

برق، صاعقه: نباشد زاین زمانه بس شگفتی / اگر بر ما ببارد آذرخشا (رودکی: ۵۱۹)،

حل جدول

آذرخش

صاعقه

صاعقه، بارقه، رعد و برق

برق، صاعقه

برق

مترادف و متضاد زبان فارسی

آذرخش

برق، درخش، صاعقه،
(متضاد) رعد

فارسی به انگلیسی

آذرخش‌

Bolt, Lightning, Thunderbolt

فارسی به ترکی

نام های ایرانی

آذرخش

پسرانه، صاعقه، نام روز نهم از ماه آذر، صاعقه، نام نهمین روز از ماه آذر

فرهنگ فارسی هوشیار

آذرخش

برق، صاعقه

معادل ابجد

آذرخش

1801

قافیه

عبارت های مشابه

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری