معنی آرزومند
لغت نامه دهخدا
فرهنگ معین
مشتاق، آزمند، کامجوی، دارنده حسرت. [خوانش: (~. مَ) (ص مر.)]
فرهنگ عمید
وِیژگی کسی که آرزوی چیزی دارد، مشتاق،
[قدیمی، مجاز] نیازمند،
[قدیمی، مجاز] عاشق،
حل جدول
مترادف و متضاد زبان فارسی
امیدوار، خواستار، راجی، راغب، شایق، عاشق، متمنی، متوقع، مسئلت، مشتاق، منتظر، هواخواه
فارسی به انگلیسی
Aspirant, Desirous, Hopeful, Hungry, Thirsty, Wishful
فارسی به ترکی
arzulu
فرهنگ فارسی هوشیار
مشتاق، مایل
فارسی به ایتالیایی
desideroso
واژه پیشنهادی
هوسناک
معادل ابجد
308