معنی آری
لغت نامه دهخدا
آری. (ق) کلمه ای است برای تصدیق در پاسخ استفهام ثبوتی. بلی. ها. ای. نعم. اجل. مقابل نه، نی:
چنین گفت آری شنیدم پیام
دلم شد بدیدار تو شادکام.
فردوسی.
چنین داد پاسخ بدو کندرو
که آری شنیدم تو پاسخ شنو.
فردوسی.
گفت این پیغام خداوند بحقیقت می گذاری ؟ گفتم آری. (تاریخ بیهقی).
کاین از آن جام هست ؟ - گفت آری.
سنائی.
شیر گفت آری پدرش راشناختم. (کلیله و دمنه). || و گاه برای تأکید و تأیید گفته ای آرند:
هرچند حقیرم سخنم عالی و شیرین
آری عسل شیرین ناید مگر از منج.
منجیک.
آری چو پیش آید قضا مروا شود چون مرغوا
جای شجر گیرد گیا جای طرب گیرد شجن.
معزی.
آری این اسب است لیک آن آب کو
با خود آ ای شهسوار اسب جو.
مولوی.
حسنت باتفاق ملاحت جهان گرفت
آری باتفاق جهان میتوان گرفت.
حافظ.
کبک آری می بخندد چون به بیند کوهسار.
قاآنی.
آری. (اِخ) نام یکی از طوایف چادرنشین بندپی از بخشهای مازندران.
آری. [ری ی] (ع اِ) آخیه. اَخیه. میخ آخور. (مهذب الاسماء). ستوربند. ج، اواری ّ.
آری. (اِخ) آریا. نام ایالت قدیم ایران که امروز مشتمل بر خراسان شرقی و سیستان است و نام کرسی آن در قدیم آرتاکوآنا بوده است و اسکندر شهری به نام اسکندریّه ٔ آره ایا در کنار هری رود بنا کرد و جمعیت و آبادی آن را بدین شهرکه شاید هرات امروزین باشد تحویل کرد.
برنج آری
برنج آری. [ب ِ رِ آ] (اِ مرکب) کسی که از دنبال اردویی رود و حمل غله و حبوب می کند. (از ناظم الاطباء).
فارسی به انگلیسی
All Right, Aye, Right, Sure, Yea, Sure Thing
فارسی به ترکی
evet
حل جدول
مترادف و متضاد زبان فارسی
آره، بله، بلی، لبیک، نعم،
(متضاد) خیر، نه
ترکی به فارسی
زنبور
فرهنگ معین
(ق.) = آره: کلمه ای است برای تصدیق امری، بلی، بله، مق نه، نی.
فرهنگ عمید
کلمۀ جواب، بله، بلی، حتماً، بیشک،
نام های ایرانی
پسرانه، آریایی، نام یکی از ایالات ایران قدیم که شامل خراسان و سیستان امروزی بوده است، نام یکی از طوایفچادر نشین مازندران
گویش مازندرانی
روستایی از دهستان بندپی بابل
فرهنگ فارسی هوشیار
کلمه ای است برای تصدیق در پاسخ بلی، نعم، مقابل نه
معادل ابجد
211