معنی آزمون
لغت نامه دهخدا
فرهنگ معین
آزمایش، امتحان، تجربه، مجموعه ای از پرسش ها و مسائل یا پاسخ - های عملی برای سنجش دانش و هوش یا استعداد افراد. [خوانش: (اِ.)]
فرهنگ عمید
آزمایش، امتحان: وگر آزمون را کسی خورد زهر / از آن خوردنش درد و مرگ است بهر (فردوسی: ۸/۷۳)، کنون آزمون را یکی کارزار / بسازیم تا چون بُوَد روزگار (فردوسی: ۳/۲۶۴)،
حاصل تجربه،
مجموع سئوالهای تشریحی یا چندگزینهای برای سنجیدن دانش فرد و نمره دادن به او،
[قدیمی] تجربه،
حل جدول
مترادف و متضاد زبان فارسی
آزمایش، امتحان، سنجش، تجربه، محک، تست، کنکور، مسابقه، عبرت
فارسی به انگلیسی
Assay, Examination, Experiment, Test, Trial, Try
فارسی به عربی
امتحان
فرهنگ فارسی هوشیار
حاصل تجربه وامتحان
معادل ابجد
104