معنی آس
لغت نامه دهخدا
فرهنگ معین
تک خال، یکی از ورق - های بازی که یک خال بر آن نقش شده. [خوانش: [فر.] (اِ.)]
(اِ.) دو سنگ گرد و مسطح بر هم نهاده که به وسیله آن غلات را آرد کنند. سنگ زیرین ساکن و سنگ بالایی متحرک می باشد.
فرهنگ عمید
هریک از دو سنگ مسطح، گِرد، و برهمنهاده که غلات را با آن خُرد و نرم میکنند،
* آس شدن: (مصدر لازم) [قدیمی] نرم شدن، آرد شدن: تا مرا دل آس شد در آسیای عشق او / هست پنداری غبار آسیا بر سر مرا (امیرمعزی: ۳۵)، رفیقا جام می بر یاد من خور / که زیر آسیای غم شدم آس (سنائی: ۶۲۸)،
* آس کردن: (مصدر متعدی) [قدیمی] نرم کردن، آرد کردن،
مورْد
* آس برّی: (زیستشناسی) درختچهای با میوۀ ترش، برگهای متناوب، و تخمدانهایی در پایین گلبرگها،
در بازی ورق، یکی از ورقها که یک خال بر آن نقش شده است،
نوعی بازی ورق،
حل جدول
چاه کهنه، حرف نازی ها، سنگ آسیاب، روزنامه اسپانیایی، شالوده، پایه و اساس، برگ برنده، درختی شبیه درخت انار
چاه کهنه، حرف نازی ها، سنگ آسیاب، روزنامه اسپانیایی، شالوده، پایه واساس، برگ برنده، درختی شبیه درخت انار
روزنامه اسپانیایی
برگ برنده
پایه واساس
چاه کهنه
درختی شبیه درخت انار
فرهنگ واژههای فارسی سره
تکخال
مترادف و متضاد زبان فارسی
آسک، آسیا، تک، مورد
فارسی به انگلیسی
Ace
فارسی به ترکی
as
فرهنگ گیاهان
مورد، مرسین، ادهیره
عربی به فارسی
تک خال , اس , ذره , نقطه , در شرف , ستاره یا قهرمان تیمهای بازی , رتبه اول , خلبانی که حداقل پنج هواپیمای دشمن را سرنگون کرده باشد
ترکی به فارسی
آس، تکخال
فرهنگ فارسی هوشیار
اندوهگین تیر انداز ماهر
معادل ابجد
61