معنی آستان
لغت نامه دهخدا
فرهنگ معین
فرهنگ عمید
درگاه،
جلو در، کفشکن،
[مجاز] دربار و بارگاه: راست شو، تا به راستان برسی / خاک شو، تا به آستان برسی (اوحدی: ۵۶۶)،
مقبرۀ امامان و امامزادگان،
[قدیمی، مجاز] در حضور پادشاهان و بزرگان،
حل جدول
درگاه، جناب، حضرت، محضر، آستانه
مترادف و متضاد زبان فارسی
آستانه، پیشگاه، جناب، حضرت، حضور، درگاه، عتبه، محضر
فارسی به انگلیسی
Court, Threshold
فارسی به ترکی
eşik
فرهنگ فارسی هوشیار
درگاه، درگه، آستانه
واژه پیشنهادی
درگاه
معادل ابجد
512