معنی آسموغ

لغت نامه دهخدا

آسموغ

آسموغ. (اِخ) نام دیوی از تابعان آهرمن که سخن چینی و دروغ گفتن میان دو کس و جنگ انداختن دو تن بدو متعلق است. (جهانگیری). آشموغ:
گفته اش جملگی دروغ بود
او سخن چین چو آسموغ بود.
طیان.
چنین قصه ها خود نباشد دروغ
نماند بافسانه ٔ آسموغ.
؟ (از کتاب موسوم بخرم بهشت، از انجمن آرا).

فرهنگ معین

آسموغ

(ص.) نک آشموغ.

فرهنگ عمید

آسموغ

دیوی از پیروان اهریمن که به سخن‌چینی و دروغ گفتن می‌پردازد: گفته‌اش جملگی دروغ بُوَد / او سخن‌چین چو آسموغ بُوَد (طیان: شاعران بی‌دیوان: ۳۱۴)،

حل جدول

آسموغ

دیوی از پیروان اهریمن

معادل ابجد

آسموغ

1107

عبارت های مشابه

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری