معنی آسیه

لغت نامه دهخدا

آسیه

آسیه. [ی َ] (ع ص، اِ) تأنیث آسی. حزینه. زنی اندوهگین. || خاتنه. آلت ختنه کردن. || زن بجشک. (ربنجنی). طبیبه. ج، اَواسی، آسیات. || ستون. (ربنجنی). ساریه. اسطوانه. دعامه. دیرک. ج، اَواسی.

آسیه. [ی َ] (ع اِ) ج ِ اِساء. ادویه.

آسیه. [ی َ] (اِخ) بنت مزاحم. نام زن فرعون که گویند موسی علیه السلام را از نیل برگرفت و نهان از شوی بپرورد:
بازگفت او این سخن با آسیه
گفت جان افشان بر او ای روسیه.
مولوی.
|| آسیه بنت فَرَج جرهمیه. نام یکی از صحابیات. || نام محدّثه ای خواهر ضیاء مقدسی. || (اِ) امروز نامی است از نامهای زنان ایرانی و ترک و عرب.

حل جدول

آسیه

همسر فرعون

فرهنگ واژه‌های فارسی سره

آسیه

استوارساخت، اندوه گُسار، ستون

نام های ایرانی

آسیه

دخترانه، زن اندوهگین، ستون، نام همسر فرعون که موسی (ع) را از نیل گرفت و پنهانی از فرعون از او مراقبتکرد، نام کوهی در استان فارس

فرهنگ فارسی هوشیار

آسیه

زن اندوهگین

فرهنگ فارسی آزاد

آسیه

آسِیه، نام مبارک نَوّابه خانم، اُمُّ الکائنات، وَرَقهء مبارکهء علیاء، مادر حضرت عبدالبهاء که فرزند میرزا اسمعیل وزیر نوری بودند و در 1251 قمری برابر 1835 میلادی حَرَم اَطْهَر اقدس حضرت بهاءالله شدند،

آسِیَه، نام دختر فرعون بود که برابر تورات حضرت موسی را از آب گرفت و بزرگ کرد،

آسِیَه، آسیه معنای ستون هم میدهد و جمع آن اَواس است،

معادل ابجد

آسیه

76

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری