معنی آشام
لغت نامه دهخدا
فرهنگ معین
نوشیدنی، شربت، غذای اندک. [خوانش: (اِ.)]
فرهنگ عمید
آشامیدن
آشامنده (در ترکیب با کلمۀ دیگر): خونآشام، دُردآشام، میآشام،
(اسم) [قدیمی] نوشیدنی، شربت: همه زرّ و پیروزه بُد جامشان / به روشنگلاب اندر آشامشان (فردوسی۲: ۱۷۵)،
(اسم) [قدیمی] قوت، خوراک،
حل جدول
فارسی به انگلیسی
Beverage
فرهنگ فارسی هوشیار
نوشیدنی، مشروب، شربت جذب مایع
فرهنگ پهلوی
آشامیدنی، نوشیدنی
معادل ابجد
342