معنی آشکارکننده
حل جدول
فرهنگ عمید
یابنده،
آشکارکننده،
پیداگر
آشکارکننده، ظاهرکننده،
کشاف
بسیارکشفکننده،
آشکارکننده،
مبین
آشکارکننده،
[قدیمی] واضح، روشن،
فاضح
رسواکننده،
آشکارکننده،
روشن، آشکار: دلیل فاضح،
پدیدآورنده
ظاهرکننده، آشکارکننده،
کسی که چیزی را بیافریند و بهوجود بیاورد،
مجلی
جلادهنده،
آشکارکننده،
اسبی که در مسابقه از اسبهای دیگر پیش بیفتد،
کاشف
کشفکننده، آنکه برای اولین بار به وجود چیزی پی میبرد،
برهنهکننده، آشکارکننده،
پدیدآورنده،
لغت نامه دهخدا
مجره. [م ُ ج َرْ رِه ْ] (ع ص) آشکارکننده کاری را. (آنندراج) (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد). آشکارکننده و ظاهرکننده. (ناظم الاطباء).
معلن
معلن. [م ُ ل ِ](ع ص) آشکارکننده.(آنندراج)(از منتهی الارب)(از اقرب الموارد). آشکارکننده و فاش کننده و شایعکننده.(ناظم الاطباء). اعلان کننده. و رجوع به اعلان شود.
افشا کننده
افشا کننده. [اِک ُ ن َن ْ دَ / دِ] (نف مرکب) آشکارکننده. افشاگر.
مبرز
مبرز. [م ُ رَ] (ع ص) فاش کننده و آشکارکننده. (ناظم الاطباء). ناشر. (از فرهنگ جانسون).
فرهنگ معین
آشکارکننده، پرده - دری کننده، روشن، آشکار. [خوانش: (ض) [ع.] (اِفا.)]
معادل ابجد
651