معنی آغاز
لغت نامه دهخدا
فرهنگ معین
(اِ.) اول، شروع، ابتدا.
فرهنگ عمید
[مقابلِ انجام و فرجام] لحظه یا جای شروع کار،
(اسم مصدر) شروع،
(بن مضارعِ آغازیدن) = آغازیدن
[قدیمی] روز ازل،
حل جدول
مترادف و متضاد زبان فارسی
ابتدا، اوان، اوایل، اول، بدایت، بدو، سرآغاز، شروع، عنفوان، فاتحه، مبدا، مطلع، مقدمه، نخست،
(متضاد) پایان
فارسی به انگلیسی
Beginning, Birth, Commencement, Dawn, Embryo, Front, Inception, Incipience, Initiation, Introduction, Onset, Outset, Prime, Rise, Start
فارسی به ترکی
başlangıç
فرهنگ فارسی هوشیار
بدائت، بده، فاتحه
فرهنگ پهلوی
ابتدا، ندا
فارسی به ایتالیایی
esordio
واژه پیشنهادی
ابتدا-اول-بدو-نخست-شروع
معادل ابجد
1009