معنی آفریننده

لغت نامه دهخدا

آفریننده

آفریننده. [ف َ ن َن ْ دَ / دِ] (اِخ) آنکه آفریند. آنکه خلق کند. نامی از نامهای خدای تعالی. خالق. وجودبخشنده. آفریدگار. باری. فاطر. خلاق. ذاری. (ربنجنی). جهان آفرین. مبدع. موجد. مکوّن. منشی:
چنین گفت کای داور دادِ پاک
توئی آفریننده ٔ باد و خاک.
فردوسی.
به بینندگان آفریننده را
نبینی مرنجان دو بیننده را.
فردوسی.
کز اویست پیروزی و دستگاه
هم او آفریننده ٔ هور و ماه.
فردوسی.
بدین آلت و رای و جان و توان
ستود آفریننده را چون توان ؟
فردوسی.
بداندیش ِ ما را تو کردی تباه
توئی آفریننده ٔ هور و ماه.
فردوسی.
هم او آفریننده ٔ روزگار
به نیکی هم او باشد آموزگار.
فردوسی.
چو بهرام را دید داننده مرد
بر او آفریننده را یاد کرد.
فردوسی.
یقین ْ مرد را دیده بیننده کرد
شد و تکیه بر آفریننده کرد.
سعدی.
آنکه خود را شناخت نتواند
آفریننده را کجا داند؟
امیرخسرو.

فرهنگ عمید

آفریننده

آفریدگار، خلق‌کننده، خالق،

حل جدول

آفریننده

موجد

فاطر

خلاق

صانع

آفرینشگر، جان آفرین، بادی، سازنده


آفریننده تارزان

باروز


آفریننده ارژنگ

مانی

فرهنگ فارسی هوشیار

آفریننده

آنکه آفریند، کسی که خلق کند

واژه پیشنهادی

آفریننده

خالق-پروردگار-

دادار

پدید آورنده

فرهنگ معین

آفریننده

(فَ نَ دِ) (ص فا.) آفریدگار.

مترادف و متضاد زبان فارسی

آفریننده

آفرینشگر، جان‌آفرین، خالق، بادی، سازنده، صانع، مبدع

معادل ابجد

آفریننده

400

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری