معنی آفریننده هنرهای زیبا

حل جدول

آفریننده هنرهای زیبا

تاروس


آفریننده

موجد

فاطر

خلاق

صانع

آفرینشگر، جان آفرین، بادی، سازنده

لغت نامه دهخدا

آفریننده

آفریننده. [ف َ ن َن ْ دَ / دِ] (اِخ) آنکه آفریند. آنکه خلق کند. نامی از نامهای خدای تعالی. خالق. وجودبخشنده. آفریدگار. باری. فاطر. خلاق. ذاری. (ربنجنی). جهان آفرین. مبدع. موجد. مکوّن. منشی:
چنین گفت کای داور دادِ پاک
توئی آفریننده ٔ باد و خاک.
فردوسی.
به بینندگان آفریننده را
نبینی مرنجان دو بیننده را.
فردوسی.
کز اویست پیروزی و دستگاه
هم او آفریننده ٔ هور و ماه.
فردوسی.
بدین آلت و رای و جان و توان
ستود آفریننده را چون توان ؟
فردوسی.
بداندیش ِ ما را تو کردی تباه
توئی آفریننده ٔ هور و ماه.
فردوسی.
هم او آفریننده ٔ روزگار
به نیکی هم او باشد آموزگار.
فردوسی.
چو بهرام را دید داننده مرد
بر او آفریننده را یاد کرد.
فردوسی.
یقین ْ مرد را دیده بیننده کرد
شد و تکیه بر آفریننده کرد.
سعدی.
آنکه خود را شناخت نتواند
آفریننده را کجا داند؟
امیرخسرو.


زیبا

زیبا. (اِخ) دهی از دهستان ززوماهرواست که در بخش الیگودرز شهرستان بروجرد واقع است و 985 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 6).

فرهنگ عمید

آفریننده

آفریدگار، خلق‌کننده، خالق،

فرهنگ فارسی هوشیار

آفریننده

آنکه آفریند، کسی که خلق کند

واژه پیشنهادی

آفریننده

خالق-پروردگار-

دادار

پدید آورنده

فرهنگ معین

آفریننده

(فَ نَ دِ) (ص فا.) آفریدگار.

مترادف و متضاد زبان فارسی

آفریننده

آفرینشگر، جان‌آفرین، خالق، بادی، سازنده، صانع، مبدع

معادل ابجد

آفریننده هنرهای زیبا

691

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری