معنی آلب
لغت نامه دهخدا
آلب. [آل ْب ْ / ل ِ] (ترکی، ص) بترکی قدیم، دلیر. پهلوان. و جزء نخستین بعض اعلام مرکبه ٔ ترکانست، چون آلب ارغون، آلب ارسلان، آلب تگین، و آن را اَلْب نیز گویند.
آلب. [ل ِ] (ع ص) گِردکننده. (مهذب الاسماء).
آلب ارغون
آلب ارغون. [ل ِاَ] (اِخ) چهارمین فرمانروا از سلسله ٔ اتابکان لرستان. هلاکو پس از فتح بغداد برادر او تکله را بکشت و او را حکومت لرستان داد، و او پانزده سال با حسن سیاست و تدبیر فرمان راند و در سال 673 هَ.ق. بمرد.
آلب تکین
آلب تکین. [ل ِ ت َ] (اِخ) آلب تگین. اَلب تکین. نام یکی ازامراء آل بویه. او در بغداد در جنگ با عزالدوله بختیار مغلوب گردیده بشام گریخت و شام را از ریّان عامل خلفای فاطمی انتزاع کرد و چندی بدانجای فرمان راند تا آنگاه که عزیز فاطمی بدان صوب لشکر کشید و او را بشکست و به اسارت بمصر برد و در آنجا به سال 364 هَ.ق. او را بسم بکشتند. || نام مؤسس سلسله ٔ غزنویان. او در سال 351 هَ.ق. غزنه را بگشاد و دعوی استقلال کرد. پس از وی سبکتکین پدر محمود غزنوی که از ممالیک و امرای لشکر او بود حکومت غزنه یافت.
آلب ارسلان
آلب ارسلان. [اَ س َ] (اِخ) محمدبن داود میکائیل بن سلجوق. دومین ِ پادشاهان سلجوقی ایران. در سال 453 هَ.ق. بجای پدر خویش داود معروف بجغری بیک والی خراسان شد و دو سال بعد (455) بجای عم پادشاهی یافت. وی پادشاهی دلیر و دادگر و جنگجوی بود. مملکت را از یک سو تا حدود چین و از سوی دیگر تا حدود روم بسط داد و در سال 465با امپراطور روم (دیوژن رومان) در ملازگرد جنگ کرد واو را مغلوب و اسیر کرد و از آن پس بجانب جیحون شتافت و در آنجا بر دست یوسف نامی از مردم خوارزم مجروح و مقتول گردید (465). مدت پادشاهی او نُه سال بود.
حل جدول
پهلوان و دلیر
جزیره ایتالیایی
آلب ارسلان
دومین پادشاه سلجوقی
پادشاه مشهور سلجوقی
قاتل آلب ارسلان
یوسف خوارزمی
نام های ایرانی
پسرانه، (سکون لام و ب) دلیر، پهلوان
آلب تکین
پسرانه، مرد دلیر، نام مؤسس سلسله غزنویان، نام یکی از امرای آل بویه
آلب ارسلان
پسرانه، شیر شجاع، کنایه از مرد شجاع و نترس، نام یکی از پادشاهان مقتدر سلجوقی
فرهنگ فارسی هوشیار
گرد کننده
واژه پیشنهادی
داودبن میکائیل بن سلجوق
معادل ابجد
33