معنی آلبومی از پژمان کلانی

حل جدول

آلبومی از پژمان کلانی

چراغ قرمز


آلبومی از پژمان صدرایی

دیگه نمی خوام


بازیگر سریال پژمان

سام درخشانی، بهاره رهنما، شقایق دهقان، پژمان جمشیدی


پژمان بازغی

بازیگر فیلم نازنین

لغت نامه دهخدا

کلانی

کلانی. [ک َ] (حامص) گندگی و تناوری. (ناظم الاطباء). بزرگی و سطبری. (آنندراج). درشتی. ضخمی. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). عُظم. (منتهی الارب). بزرگ بودن:
یکی کاروان اشتر گشن دادش
هر اشتر بسان کهی از کلانی.
منوچهری.
|| بزرگی و بزرگواری. (ناظم الاطباء). || قد و قامت. (ناظم الاطباء). و رجوع به اشتینگاس شود.


پژمان

پژمان. [پ َ / پ ُ / پ ِ] (ص) مرکب از پژم که بمعنی کوه است و الف و نون نسبت. (بهار عجم از غیاث اللغات). و این دعوی بر اساسی نیست. پژمرده. افسرده. غمناک. غمنده. غمگین. مغموم. ازغم فروپژمرده. اندوهگین. اندوهگن. اندوهناک. بی رونق. دژم. اَسی. (نصاب الصبیان). آس. اسیان:
اندر این خانه بوده ام مهمان
کرده ام شاد از او دل پژمان.
عنصری (از اسدی در نسخه ٔ خطی لغت نامه ٔ اسدی).
از این هر زمان نو فرستم یکی
تو با درد پژمان مباش اندکی.
فردوسی.
چنان چون فرستاده پژمان شود
ز دیدارتان سخت ترسان شود.
فردوسی.
بدان ملک فرمانت هزمان روان
که دشمنت را دوست پژمان روان.
اسدی (گرشاسب نامه نسخه ٔ خطی مؤلف ص 360).
همی حیران و بی سامان و پژمان حال گردیدی
اگر دیدی بصف ّ دشمنان سام نریمانش.
ناصرخسرو.
حمل سرود نوا شد [کذا] بمن همی شب و روز
چنانکه بختم از او گشت رنجه و پژمان.
مسعودسعد.
گاه بر فرزندگان چون بیدلان واله شویم
گه ز عشق خانمان چون غافلان پژمان شویم.
سنائی.
در بخارا دلی مدان امروز
که نه در فرقت تو پژمان است.
سوزنی.
تو دور از من و غمهای تو بمن نزدیک
تو شاد بی من و من بی تو با غم و پژمان.
سوزنی.
در انتظار عهد شب قدر زلف تو
پژمان تر از چراغ به روزم زمان زمان.
سیف اسفرنگ (از فرهنگ جهانگیری).
|| پشیمان. || ناامید. || مخمور. (برهان قاطع). رجوع به بی پژمان شود.

مترادف و متضاد زبان فارسی

کلانی

احتشام، بزرگی، عظمت، کبریا، مهتری


پژمان

افسرده، پژمرده، خسته‌دل، غمخوار، غمگین، غمناک، نژند، نومید،
(متضاد) شادمان

فرهنگ فارسی هوشیار

کلانی

کلان بودن


پژمان

اندوهگین، افسرده، غمناک

فرهنگ عمید

کلانی

کلان بودن، بزرگ بودن،


پژمان

اندوهگین، افسرده، پژمرده، ملول، دل‌تنگ،
پشیمان،

فرهنگ معین

پژمان

افسرده، اندوهگین، پشیمان، ناامید. [خوانش: (پِ) [په.] (ص.)]

نام های ایرانی

پژمان

پسرانه، افسرده، غمگین، دلتنگ، غمگین

واژه پیشنهادی

مرد دلتنگ پژمان

مرد دلتنگ پژمان

معادل ابجد

آلبومی از پژمان کلانی

1301

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری