معنی آلبومی از کامران رسول زاده

لغت نامه دهخدا

کامران

کامران. (اِخ)... بن بابر. رجوع به کامران میرزا شود.

کامران. (نف مرکب) کسی که هرچه بخواهد برایش مهیا شود و کسی که در عشرت است. (فرهنگ نظام). بهره مند و کامیاب در هر عزم و آرزویی. (ناظم الاطباء). سعادتمند پیروز و موفق. (ولف):
که من بودم اندر جهان کامران
مرا بود شمشیر و گرز گران.
فردوسی.
بجان تو ای خسرو کامران
کجا بردم این خود بدل در گمان.
فردوسی.
ای بر همه هوای دل خویش کامکار
ای بر همه مراد دل خویش کامران.
فرخی.
شاد بادی بر هواها کامران و کامکار
شاه باشی بر زمانه کامجوی و کامران.
فرخی.
بر همه شادی تو بادی شادخوار و شادمان
بر همه کامی تو بادی کامران وکامکار.
فرخی.
گفتم ملک محمد محمود کامکار
گفتا ملک محمد محمود کامران.
فرخی.
پیداست به عقل و ز حس پنهان
گرچه نه خداوند کامران است.
ناصرخسرو.
هر عقده که روزگاربندد
دست شه کامران گشاید.
خاقانی.
شاه مغرب کامران ملک باد
آفتاب خاندان ملک باد.
خاقانی.
یاروانهای فریبرز و منوچهر از بهشت
نور و فر بر فرق شاه کامران افشانده اند.
خاقانی.
خاقانی خاک جرعه چین است
جام زر شاه کامران را.
خاقانی.
سخت بر زرهای انجم در ترازوی فلک
نقش نام اخستان کامران انگیخته.
خاقانی.
توانگرا چو دل و دست کامرانت هست
بخور ببخش که دنیا و آخرت بردی.
سعدی.
اگر کشورخدای کامران است
و گر درویش حاجتمند نان است.
سعدی (گلستان).
و گر کامرانی درآید ز پای
غنیمت شمارند فضل خدای.
سعدی.
یکی امروز کامران بینی
دیگری را دل از مجاهده ریش.
سعدی.
یار اگر ننشست با ما نیست جای اعتراض
پادشاهی کامران بود از گدایان عار داشت.
حافظ.
برق عشق ار خرمن پشمینه پوشی سوخت سوخت
جور شاه کامران گر بر گدایی رفت رفت.
حافظ.
خدیو زمین پادشاه زمان
مه برج دولت شه کامران.
حافظ.
|| خجسته. (ناظم الاطباء). پیروز. مسعود:
ترا اندر جهان رستنی خواند
از ارکان کردگار کامرانت.
ناصرخسرو.
جام گیر و جای دار و نام جوی و کام ران
بت فریب و کین گدازو دین پژوه و ره نمای.
منوچهری.
کاندر سنه ثون اختر سعد
در طالع کامران ببینم.
خاقانی.
نایب سلطان هدی، احمشاد
کوست در اقلیم کرم کامران.
خاقانی.
حکم شان باطل تر است از علمشان
کاختران را کامران دانسته اند.
خاقانی.
هر پنج نماز چون کنی روی
سوی در کامران کعبه.
خاقانی.
شیر سیاه معرکه خاقان کامران
باز سفید مملکه بانوی کامکار.
خاقانی.
بس طربناکم ندانند این طربناکی ز چیست
کز سعود چرخ بخت کامران آورده ام.
خاقانی.
مهتر بسی بود نه همه چون تو کامران
گلها بسی بود نه همه همچو کامکار.
سوزنی.
|| بااقبال و نیکبخت و سعادتمند. (ناظم الاطباء). خوشبخت. خوش اقبال. خوش زندگانی:
جمشید ملک نظیر بلقیس
جز بانوی کامران ندیده ست.
خاقانی.
|| عیاش. با هوی وهوس. (ناظم الاطباء).

کامران. (اِخ) دهی است از بخش گوران شهرستان شاه آباد واقع در 22هزارگزی شمال گهواره کنار راه فرعی تفنگچی به سنجابی ناحیه ای است کوهستانی سردسیر دارای 700 تن سکنه میباشد کردی و فارسی زبانند. از چشمه مشروب میشود محصولاتش غلات، حبوبات، صیفی، لبنیات، جزئی توتون و میوجات. اهالی به کشاورزی و گله داری گذران میکنند از تیره ٔ تفنگچی هستند. در چهار محل نزدیک بهم واقع بنام کامران عزیز کیانی، کامران عزیز کاکاخان، کامران بیک رضا، کامران رحمان مشهورند. زمستان عده ٔ قلیلی از گله داران گرمسیر جگیران و دهاب میروند. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5).

کامران. (اِخ) افغان دهمین از خاندان درانی افغانستان در هرات. (یادداشت مؤلف). (از 1235 تا 1255 هَ.ق.). (معجم الانساب). و رجوع به طبقات سلاطین اسلام شود.

کامران. (اِخ) دهی است از دهستان میشه پاوه بخش کلیبر شهرستان اهر. واقع در پانزده هزارگزی باختر کلیبر و 155000 گزی شوسه ٔ اهر به کلیبر. ناحیه ای است کوهستانی معتدل دارای 32 تن سکنه میباشد. ترکی زبانند. از دو رشته چشمه مشروب میشود محصولاتش غلات و میوه جنگل. اهالی به کشاورزی و گله داری گذران میکنند از صنایع دستی آن فرش و گلیم بافی است، راه مالرو دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4).


رسول

رسول. [رَ] (اِخ) جبرئیل. (از ناظم الاطباء).

رسول. [رَ] (ع اِ) پیغام. || (اِ مص) پیغامبری. (ناظم الاطباء) (منتهی الارب). اسم است به معنی رسالت، و اصل آن مصدر و فعل آن مرده (متروک). (از اقرب الموارد). اسم به معنی رسالت است. (از متن اللغه):
رسول خودسخنی باشد از خدای به خلق
چنانکه گفت خداوند خلق در عیسی.
ناصرخسرو.
|| پیغامبر. ج، اَرْسُل و رُسُل و رُسَلاء. (آنندراج) (ناظم الاطباء) (منتهی الارب). پیغامبر. (دهار) (آنندراج) (فرهنگ فارسی معین). پیغمبر فرستاده شده. (ترجمان جرجانی چ دبیرسیاقی ص 52) (مهذب الاسماء). ج، رُسْل. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). نبی. (فرهنگ فارسی معین). پیامبر. پیغامبر. پیمبر. پیغمبر. (یادداشت مؤلف). در عرف مسلمانان کسانی را گویند که خداوندبرای راهنمایی بشر و دین حق فرستاده، و در قرآن نوح و لوط و اسماعیل و موسی و عیسی و هود و شعیب و صالح و خاتم آنان حضرت محمد یاد شده است. (از اعلام المنجد). و قوله تعالی: انّا رسول رب العالمین. (قرآن 16/26). و نگفت رُسُل از اینروست که در وزنهای فَعول و فَعیل واحد و جمع و مذکر و مؤنث یکی است. (ناظم الاطباء). پیغمبری که صاحب کتاب باشد به خلاف نبی که آن اعم است خواه صاحب کتاب باشد خواه نباشد. (غیاث اللغات) (آنندراج). کسی که خداوند او را برای تبلیغ احکام خود بسوی مردم برانگیخته است. (از تعریفات جرجانی). کلبی و فراء گفته اند هر رسولی نبی است ولی عکس آن درست نیست ولی معتزله گفته اند میان آن دو فرقی نیست زیرا خداوند تعالی حضرت محمد را یک بار به لفظ نبی و بار دیگر به لفظ رسول خطاب فرموده است. (از تعریفات جرجانی). پیغامبر، و در امتیاز رسول بر نبی گفته اند که به نبی وحی آید نه برای ارسال بدیگران برخلاف رسول. (یادداشت مؤلف):
سر نامه بنوشت نام خدای
محمد رسولش بحق رهنمای.
فردوسی.
که خورشید بعد از رسولان مه
نتابید بر کس ز بوبکر به.
فردوسی.
نیاید از تو بخیلی چو از رسول دروغ
دروغ بر تو نگنجد چو بر خدای دوی.
منوچهری.
خرد سوی انسان رسول نهانیست
بدل در نشسته بفرمان یزدان.
ناصرخسرو.
برای ارشاد و رسالت ایشان رسولان فرستاده. (کلیله و دمنه).
رسول کائنات احمد شفیع خلق ابوالقاسم
جمال جوهر آدم کمال گوهر هاشم.
خاقانی.
- آل رسول، مراد فرزندان حضرت محمد (ص). کنایه از سادات بنی فاطمه که از نسل حضرت رسول اند: یکسو شده ام از خدا و رسولش. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 318).
اگر دعوتم رد کنی ور قبول
من و دست ودامان آل رسول.
سعدی (بوستان).
- اولاد رسول، کنایه از سادات بنی فاطمه:
اینها که همه دشمن اولاد رسولند
از مادراگر هرگز نایند روایند.
ناصرخسرو.
- رسول حجاز، مراد حضرت محمد (ص) است. (یادداشت مؤلف):
ترا هست محشر رسول حجاز
دهندت به پول چنیود جواز.
عنصری.
- رسول حق، پیغمبر خدا. کنایه از حضرت محمد (ص). (یادداشت مؤلف):
قول رسول حق چو درختی است بارور
برگش ترا که گاو تویی و ثمر مرا.
ناصرخسرو.
- رسول خدا، آن حضرت صلی اﷲ علیه و آله. (ناظم الاطباء). کنایه از حضرت محمد (ص). آن حضرت صلی اﷲ علیه و آله. (ناظم الاطباء):
چهارم علی بود جفت بتول
که او را ستاید بخوبی رسول.
فردوسی.
دین خدای ملک رسول است و خلق پاک
امروز بندگان رسولند و رعیتش.
ناصرخسرو.
گویید که تو حجت فرزند رسولی
زین درد همه سال به رنجید و بلایید.
ناصرخسرو.
رسول کو و مهاجر کجا و کو انصار
کجا صحابه ٔ اخیار و تابع اخیر.
ناصرخسرو.
و خدیجه سیده ٔ زنان عالم بود رسول را همه ٔ فرزندان از خدیجه بود. (قصص الانبیاء ص 216).
ای از عروس نه فلک اندر کمال بیش
وز نه زن رسول به ده نوع یادگار.
خاقانی.
شنیدم که طی در زمان رسول
نکردند منشور ایران قبول.
خاقانی.
همی گفت گریان بر احوال طی
بسمع رسول آمد آواز وی.
سعدی (بوستان).
و رجوع به ضحی الاسلام ج 3 ص 2، 38، 76، 138، 351 و 354 و سبک شناسی ج 3 ص 18، 36، 115، 118، 220 و 250 و فیه مافیه ص 81، 105، 135، 163 و 239 و فهرست آن و تاریخ کرد ص 1 و التفهیم حاشیه ٔ ص 200 و تاریخ بخارا ص 27 و غزالی نامه حاشیه ٔ ص 70 و ص 71 و حاشیه ص 193 و 241 شود.
- مدینه ٔ رسول، شهر مدینه: مأمون گفت: سخت صواب آمد و کدام کس را ولیعهد کنم ؟ گفت: علی بن موسی الرضا علیه السلام که امام عصر است و به مدینه ٔ رسول علیه السلام می باشد. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 136).
|| فرستاده شده. (غیاث اللغات) (آنندراج) (قاموس کتاب مقدس) (از اقرب الموارد). فرستاده. (دهار) (یادداشت مؤلف) (لغت فرس اسدی). فرسته. (لغت فرس اسدی، نسخه ٔ خطی کتابخانه ٔ نخجوانی). اجری. جری. (منتهی الارب). قاصد و پیک. (غیاث اللغات) (آنندراج) (از شرح نصاب). برید. پیغام گزار. پیام گزار. پیغام آور. مندوب. نماینده. در لغت به معنی آنکه از طرف فرستنده ای به اداء رسالت و پیغام مأمور باشد اعم از اینکه پیغام را برساند یا بگیرد. (از تعریفات جرجانی). آنکه مأمور ابلاغ پیغام از جانب کسی به دیگری است. فرستاده. قاصد. پیک. (فرهنگ فارسی معین). پیغام آور و پیک و چرگر و پیهورده. (ناظم الاطباء). سفیر:
اگر خزان نه رسول فراق بود چرا
هزار عاشق چون من جدا فکند از یار.
فرخی.
و بهرام رسولان را فرستاد و نرم و درشت پیغامها داد. (فارسنامه ٔ ابن بلخی ص 98).
گر صد پسر بُدَم همه را کردمی فدا
آن روز کآمدش ز رسول اجل پیام.
خاقانی.
گر رسولان وفا نامه نیارند به تو
هم به زنهار جفا از تو پیامی برسد.
خاقانی.
رسولان طغان خان ملک ترک حاضر بودند. (ترجمه ٔ تاریخ یمینی ص 275). به زبان رسولان از زبان ایلک خان تبرا میکرد. (ترجمه ٔ تاریخ یمینی ص 331). رسولان با حصول مقصود و وصول مطلوب بازگشتند. (ترجمه ٔ تاریخ یمینی ص 377).
چون رسول روم این الفاظ تر
در سماع آورد شد مشتاقتر.
مولوی.
گر نیاید بگوش رغبت کس [نصیحت]
بر رسولان پیام باشد و بس.
(گلستان).
گر نشنوی نصیحت و گر بشنوی بصدق
گفتیم و بررسول نباشد بجز بلاغ.
سعدی.
به نیکی و بدی آوازه در بسیط جهان
سه کس برند غریب و رسول و بازرگان.
سعدی.
رسول شروان چون خوانی آن بزرگی را
که در جهان سخن ملک او سلیمانیست.
افضل الدین ساوی.
- رسول کردن، قاصد کردن. پیک فرستادن:
از دل به دلت رسول کردیم
وز دیده زبان راز بستیم.
خاقانی.
|| ایلچی و سفیر. (فرهنگ فارسی معین) (یادداشت مؤلف): آنچه بنام خلیفه بود نزدیک وی بردند و صدهزار درم صلت مر رسول را. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 297). و روز دیگر که بار داد با دستار سپید و قبای سپید بود و همه اولیا و حشم و حاجبان با سپید آمدند و رسول را بیاوردند. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 291). لشکر بر سلاح و برگستوان و جامه های دیبای گوناگون با عماریها و سلاحها به دورویه بایستادند با علامتها تا رسول را در میان ایشان گذرانیده آید. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 290). امیر مثال داد خواجه بونصر مشکان را تا نزدیک خواجه ٔ بزرگ رود تا تدبیر عهد بستن خلیفه و بازگردانیدن رسول پیش گرفته آید. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 293). بر اثر ایشان خواجه علی میکائیل و قضات و فقها و علما و زعیم و اعیان بلخ و رسول خلیفه با ایشان در این کوکبه بر دست راست علی میکائیل. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 292). رسول بر سیرت و خرد پادشاه دلیل باشد. (سیاستنامه ٔ خواجه نظام الملک). || صدیق. (ناظم الاطباء). || باهم و موافق در تیراندازی و مانند آن. (ناظم الاطباء) (منتهی الارب). موافق تو در تیراندازی و جز آن. ج، رُسل، رُسُل، رُسَلاء. (از اقرب الموارد). || (اِخ) این لفظ در حق عیسی گفته شده است زیرا که رسول خدا او بود که ازبرای نجات جهان فرستاده شد. (قاموس کتاب مقدس). و رجوع به عیسی و مسیح در همین لغت نامه شود.

فارسی به عربی

رسول

حواری، رسول

عربی به فارسی

رسول

پیغام اور , پیک , فرستاده , رسول

فرهنگ معین

کامران

(ص فا.) خوشگذران، عیاش.

فرهنگ عمید

کامران

عیاش، خوش‌گذران،
خوشبخت، کامکار،

مترادف و متضاد زبان فارسی

کامران

خوشگذران، عیاش، کامجو 2، کامروا، کامیاب، خوشبخت، نیکبخت،
(متضاد) ناکام، نامراد

فرهنگ فارسی هوشیار

کامران

کسی که هر چه بخواهد برایش مهیا شود و کسی که در عشرت است، بهره مند، کامیاب در هر عزم

معادل ابجد

آلبومی از کامران رسول زاده

722

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری