معنی آلودگی

لغت نامه دهخدا

آلودگی

آلودگی. [دَ / دِ] (حامص، اِ) لَوث. آلایش. عادت باعمال زشت. || گناه. فسق. فجور. جرم. || شوخ. دَرَن. وَسَخ:
چو بشنید از او شاه به، دین به
پذیرفت از او راه و آئین به
پر از نور ایزد بشد دخمه ها
وز آلودگی پاک شد تخمه ها.
دقیقی.
چنان دان که هرگز گرامی پسر
نبوده ست یازان بخون پدر
مگر مادرش تخمه را تیره کرد
پسر را به آلودگی خیره کرد.
فردوسی.
زن پاک تن را به آلودگی
برد نام و یازد به بیهودگی.
فردوسی.
ره داور پاک بنمودشان
از آلودگی ها بپالودشان.
فردوسی.
در این خرقه بسی آلودگی هست
خوشا وقت قبای می فروشان.
حافظ.
آلودگی خرقه خرابی ّ جهانست.
حافظ.
|| عَذِره. گوه:
در حدث افتد نداند بوی چیست
از من است این بوی یا آلودگیست.
مولوی.
- آلودگی آب، تیرگی آن.
|| دَین. وام. بدهکاری.

فرهنگ معین

آلودگی

ناپاکی، آلایش، لکه، عادت به اعمال زشت، گناه، فسق. [خوانش: (دِ) (حامص.)]

فرهنگ عمید

آلودگی

حالت و چگونگی آلوده،
آمیختگی با هرچیز ناپاک،
ناپاکی: زآن نجاسات ره و آلودگی / نور را حاصل نگردد بدرگی (مولوی: ۷۲۳)،
(اسم) لکۀ کثیف روی لباس: پاک بشوی از همه آلودگی / پیرهن و چادر و شلوار خویش (ناصرخسرو: ۱۷۸)،
[مجاز] اعتیاد به مواد مخدر، الکل، و مانندِ آن،
[مجاز] عادت به کار زشت،
[قدیمی] گناه،

حل جدول

آلودگی

پالاش

لوث، نجاست، چرک، ناپاکی

لوث

شائبه

مترادف و متضاد زبان فارسی

آلودگی

پلیدی، کثافت، ناپاکی، فجور، فسق، گناه، آغشتگی، آلوده‌شدن، درگیری، دین، قرض، وامداری، به‌انحطاطکشیده‌شدن، منحطشدن،
(متضاد) تمیزی، عصمت

فارسی به انگلیسی

آلودگی‌

Alloy, Blur, Contamination, Infection, Pollution

فارسی به ترکی

فرهنگ فارسی هوشیار

آلودگی

‎ عمل و فعل آلوده لوث آلایش، عادت به اعمال زشت انحطاط اخلاقی، گناه فسق فجور جرم، لکه شوخ وسخ، گه عذره، دین وام بدهکاری یاآلودگی آب. تیرگی آب.

فارسی به ایتالیایی

آلودگی

contaminazione

impurità

inquinamento

معادل ابجد

آلودگی

71

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری