معنی آماده کردن
لغت نامه دهخدا
آماده کردن. [دَ / دِ ک َ دَ] (مص مرکب) اِعداد. احتشاد. برساختن. ساختن. مهیا کردن. اشراط. تیار، راست، بسامان کردن. پرداختن. ساختن و پرداختن. آمادن.
حل جدول
فارسی به انگلیسی
Accommodate, Arrange, Dress, Equip, Fit, Fix, Mobilize, Prepare, Prime, Provide, Ready, Refit, Unlimber
فارسی به ترکی
hazırlamak, hazır hale getirmek
فرهنگ فارسی هوشیار
(مصدر) حاضر کردن مهیاکردن آمادن.
فارسی به ایتالیایی
preparare
واژه پیشنهادی
عنان دادن
معادل ابجد
325