معنی آمد و شد
فرهنگ فارسی هوشیار
(مصدر) آمد و شد تردد مراوده ایاب و ذهاب آمد رفت.
آمد شد
(مصدر) آمد و شد رفت و آمد مراوده، تکرار.
شد آمد
آمد و شد، رفت وآمد
پر آمد و شد
(صفت) که آمدن و شدن مردمان در آنجا بسیار باشد: کوچه پر آمد و شد.
لغت نامه دهخدا
شد و آمد. [ش ُ دُ م َ] (ترکیب عطفی، اِمص مرکب) شدآمد. آمد و شد. رفت و آمد. تردد: چنان فروگرفت قلعه را که آفریده شد و آمد نتوانست کرد. (تاریخ طبرستان). مسالک و مهالک امن گشاده داریم تا تجار فارغ و ایمن شد و آمدی مینمایند. (جهانگشای جوینی).
آمد و شد
آمد و شد. [م َ دُ ش ُ] (ترکیب عطفی، اِمص مرکب) آمد و رفت. رفت و آمد. اختلاف. ترجرج. تردّد. تطوّح. مراوده.
شد و آمد کردن
شد و آمد کردن. [ش ُ دُ م َ ک َ دَ] (مص مرکب) تردد. (زوزنی).
فرهنگ معین
آمد و شد، رفت و آمد، تکرار. [خوانش: (~. شُ) (مص مر.)]
حل جدول
واژه پیشنهادی
معادل ابجد
355