معنی آمیختگی
لغت نامه دهخدا
آمیختگی. [ت َ / ت ِ] (حامص) امتزاج. اختلاط. شوب. || الفت. معاشرت. خلطه و آمیزش: چون... آمیختگی آمد... بازار مضرِّبان و مفسدان کاسد گردد. (تاریخ بیهقی).
- آمیختگی دادن، تألیف.
- آمیختگی کار، ارتباک.
- آمیختگی گرفتن با چیزی، الفت.
- آمیختگی و آشفتگی کار، بوخ.
- آمیختگیها، شوائب.
فرهنگ معین
امتزاج، اختلاط، الفت، معاشرت، خلطه، آمیزش. [خوانش: (تِ یا تَ) (حامص.)]
فرهنگ عمید
اختلاط، امتزاج،
[قدیمی] معاشرت، الفت، خلطه، آمیزش،
حل جدول
مترادف و متضاد زبان فارسی
آلایش، شایبه، اختلاط، امتزاج، آمیزش، خلط، معاشرت
فارسی به انگلیسی
Blend, Mix, Mixture
فرهنگ فارسی هوشیار
در خور آمیختن
واژه پیشنهادی
امتزاج
معادل ابجد
1081