معنی آهسته
لغت نامه دهخدا
فرهنگ معین
کند، آرام، ساکت، مهربان، باوقار، بردبار. [خوانش: (هِ تِ) (ص. ق.)]
فرهنگ عمید
آرام، یواش، بیشتاب، دارای حرکت کند،
بیسروصدا، با صدای کم و پایین،
[قدیمی] متین، باوقار،
حل جدول
یواش،آرام
مترادف و متضاد زبان فارسی
آرام، بتدریج، بطیء، تانی، درنگ، کند، ملایم، نرم، نرمنرمک، یواش،
(متضاد) تند، سریع
فارسی به انگلیسی
Heavy, Dull, Easy, Leisurely, Light, Low, Glacial, Glacially, Heavily, Slow, Soft, Noiseless, Quietly, Sluggish, Tardy
فارسی به ترکی
aheste, yavaş
فرهنگ فارسی هوشیار
آرام، بی شرور
فارسی به ایتالیایی
معادل ابجد
471