معنی آوازدادن
حل جدول
ندا
فرهنگ فارسی هوشیار
(مصدر) آوازدادن بانگ کردن: درخشیدن تیغهای سران نواییدن گرزهای گران. (شا. بنقل جها. رشیدی فرنظا. ) توضیح در فهرست ولف این کلمه نیامده.
لغت نامه دهخدا
حجو. [ح َ ج ْوْ] (ع مص) لغت از اضداد است. اقامت گزیدن در جائی. استادن بجائی. || پاداش دادن. || غالب آمدن در فطانت و چیستان. || بخیلی کردن بچیزی. || بازداشتن. || حجوسرّ؛ نگاهداری راز. رازداری. || لازم گرفتن. || راندن: حجو ریح سفینه را؛ راندن او. || بگمان دعوای چیزی کردن: احجو به خیراً؛ ای اظن به. ظن بردن. گمان بردن. || آوازدادن شتر نر و شناختن شتر ماده آنرا و مایل شدن بسوی وی. || گذاشتن چیزی را. (منتهی الارب).
معادل ابجد
74