معنی آون

لغت نامه دهخدا

آون

آون. [وَ] (ص، اِ) مخفف آونگ. نگون. معلق. آویزان. آویخته. دروا.
- آون کردن میوه، به آونگ کردن آن:
همه مردم از دانه خرمن کنند
ز انگور دوشاب و آون کنند.
شمسی (یوسف وزلیخا).

آون. [وِ] (اِ) در لهجه ٔ عرب اندلس «ابن » بوده و از اینرو کنیه ها مَبْدُوّ بابن عربی که از آن طریق داخل مغرب شده است بهمان صورت باقیست: آون پاس بجای ابن باجه.


آون پاس

آون پاس. [وِم ْ] (اِخ) آوِمْپاس. مصحف نام ابن باجه، نزد مردم اروپا.

حل جدول

آون

معلق، آویزان


آویزان، آون

معلق


معلق

آون

آویزان، آون

نام های ایرانی

آون

دخترانه، آونگ، نام رشته ای که خوشه انگور و بعضی میوه ها را به آن می بندند، آویزان، آویخته

فرهنگ معین

آون

(وَ) (اِ.) آونگ.

فرهنگ عمید

آون

آونگ

فرهنگ فارسی هوشیار

آون

(اسم) رشته ای که خوشه های انگور و دیگر میوه ها را بدان بندند و از سقف آویزند تا فاسد نشود، هر چیز آویخته معلق، جسم وزینی که حول محوری ثابت حرکت کند مانند پاندول ساعت. یا آونگ الکتریکی (برقی) آلتی است مشکل از گلوله ای سبک وزن (مغزنی آقطی) که بنخی ابریشمین آویخته است پاندول الکتریک

انگلیسی به فارسی

oven

گرمخانه، آون

معادل ابجد

آون

57

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری