معنی آیینه
لغت نامه دهخدا
فرهنگ معین
(~.) (اِ.) آینه، قاپ یا تاسی که نتوان حکم کرد که به چه شکلی نشسته است.
تکه شیشه ای که با جیوه پشت آن را پوشش می دهند تا بتوان صورت هر چیزی را به واسطه نور در آن منعکس کرد، مجازاً هر چیز صاف و براق، (کن.) دل عارف.، ~ی عیب شکستن (کن.) ترک عیب جویی کردن.، ~ در شهر کو [خوانش: (یِ نِ) [په.] (اِ.) = آینه. آئینه: ]
فرهنگ عمید
(فیزیک) قطعۀ شیشه که در پشت آن قلع و جیوه مالیده باشند، نور را منعکس میکند و انسان چهرۀ خود را در آن میبیند. به اندازهها و شکلهای مختلف ساخته میشود،
[عامیانه، مجاز] هرچیز روشن و پاک،
* آیینهٴ بخت: آیینهای که در مجلس عقد ازدواج روبهروی عروس میگذارند،
* آیینهٴ چرخ (آسمان، خاوری): [مجاز] خورشید،
* آیینهٴ چینی (تال، حلبی، رومی، رویین):
آیینهای که از قطعۀ آهن یا فولاد صیقلشده میساختهاند: همی بنفشه دمد گرد روی آن سرهنگ / همی به آینهٴ چینی اندر آید زنگ (فرخی: ۲۱۱)،
[قدیمی، مجاز] خورشید: چو آیینهٴ چینی آمد پدید / سکندر سپه را سوی چین کشید (نظامی۵: ۹۲۸)،
* آیینهٴ دق: [عامیانه، مجاز]
آیینهای که چهرۀ شخص را نحیف و زرد و زار نشان بدهد،
شخص عبوس و غمگین که دیدن چهرۀ او باعث حزن و اندوه شود،
* آیینهٴ سکندری (سکندر، اسکندری): [قدیمی] آیینهای که بر فراز منارۀ اسکندریه نصب کرده بودند،
* آیینهٴ قدی: آیینهای که تمام قد و بالای انسان در آن دیده شود،
* آیینهٴ کروی: (فیزیک) نوعی آیینۀ که بخشی از یک کرۀ توخالی را تشکیل میدهد،
* آیینهٴ محدب (کوژ): (فیزیک) نوعی آیینۀ کروی که به سمت بیرون برجستگی دارد و اشیا را بزرگتر نشان میدهد،
* آیینهٴ مقعر (کاو): (فیزیک) نوعی آیینۀ کروی که به سمت داخل فرورفتگی دارد و اشیا را کوچکتر نشان میدهد،
حل جدول
مترادف و متضاد زبان فارسی
آبگینه، آبگین، آینه، مرآت، آیین، روال، روش، طریق، منوال
فارسی به انگلیسی
Mirror
فارسی به ترکی
ayna
فرهنگ فارسی هوشیار
قطعه شیشه ای که پشت آن جیوه مالند
معادل ابجد
76