معنی اباحت
لغت نامه دهخدا
اباحت. [اِ ح َ] (ع مص) اباحه. مباح کردن. حلال کردن. جائز داشتن. روا شمردن. حلیت. جواز. روائی. دستوری. رخصت. مقابل حَظْر و تحریم و منع:
کاین اباحت زین جماعت فاش شد
رخصت هر مفلس قلاش شد.
مولوی.
|| غارت کردن. || از بیخ برکندن. || ظاهر کردن راز.
فرهنگ معین
حلال کردن، روا دانستن، جایز، به تکلیف اعتقادی نداشتن و انجام محّرمات را جایز دانستن. [خوانش: (اِ حَ) [ع. اباحه] (مص م.)]
حل جدول
مترادف و متضاد زبان فارسی
جایز شمردن، جواز، حلال کردن، روایی، مباح دانستن،
(متضاد) تحریم
فرهنگ فارسی هوشیار
(مصدر) مباح کردن حلال کردن جایز دانستن مقابل تحریم حرام کردن، (اسم) جواز روایی، عبارتست از نداشتن اعتقاد بوجود تکلیف و روا داشتن ارتکاب محرمات.
معادل ابجد
412