معنی ابتهال
لغت نامه دهخدا
ابتهال. [اِ ت ِ] (ع مص) زاری. بزاری دعا کردن. (زوزنی). دعا و زاری. زاری کردن. اخلاص ورزیدن در دعا. تضرع. ضراعت. ضرع. استکانت:
کم نمیکرد از دعا و ابتهال
کرد اجابت مستعان ذوالجلال.
مولوی.
چون چنین شد ابتهال آغاز کن
ناله و تسبیح و روزه سازکن.
مولوی.
|| لعنت کردن. لعنت کردن بر یکدیگر. لعنت کردن یکدیگر را. مباهله کردن.
فرهنگ معین
(مص ل.) دعا کردن، زاری کردن، (اِمص.) زاری، به زاری دعا کردن. [خوانش: (اِ تِ) [ع.]]
فرهنگ عمید
زاری کردن، زاری، تضرع،
بهزاری دعا کردن،
حل جدول
زاری کردن، تضرع
فرهنگ فارسی هوشیار
زاری، دعا و زاری، تضرع
فرهنگ فارسی آزاد
اِبْتهال، تضرع و زاری، دعا با حالت تضرع.
َ
معادل ابجد
439