معنی ابد
لغت نامه دهخدا
فرهنگ معین
زمانی که آن را نهایت نباشد، همیشه جاوید. مق ازل، قدیم، ازلی.، حیات ~ زندگی جاوید. [خوانش: (اَ بَ) [ع.] (اِ.)]
فرهنگ عمید
زمان آینده که نهایت ندارد،
(صفت) همیشه، جاوید، دائم،
[قدیمی] دهر، روزگار،
حل جدول
فرهنگ واژههای فارسی سره
جاوید، همیشگی، همیشه
مترادف و متضاد زبان فارسی
ازلی، دایم، قدیم، همیشه،
(متضاد) ازل
فارسی به عربی
عمر
عربی به فارسی
نابود کردن , از بین بردن , خنثی نمودن , برانداختن , بکلی نابودکردن , منهدم کردن , منقرض کردن , دفع افات کردن , بنظر امدن , نمودن , مناسب بودن , وانمود شدن , وانمود کردن , ظاهر شدن
فرهنگ فارسی هوشیار
دائم، همیشگی
فرهنگ فارسی آزاد
اَبَد، همیشگی، جاودانی،
معادل ابجد
7