معنی ابداع گابریل لیپمان
حل جدول
عکاسی رنگین با استفاده از تداخل نور
لغت نامه دهخدا
لیپمان. (اِخ) گابریل. فیزیکدان فرانسوی، مولد هلریش (لوکزامبورگ) (1845-1921 م.). وی را در الکتریسیته و عکاسی رنگین تحقیقات مفیدی است.
ابداع
ابداع. [اَ] (ع ص، اِ) ج ِ بِدع.
ابداع. [اِ] (ع مص) چیز نو آوردن. نو آوردن. نو نهادن. نو پدید آوردن. ایجاد. اختراع. خلقت. خلق. آفریدن. آفرینش. نوباوه پیدا کردن. نو بیرون آوردن نه بر مثالی. ابتداع. پیدا کردن چیزی که مسبوق بمادت و مدت نبود، مقابل تکوین که مسبوق بمادت و احداث که مسبوق بمدت است. (تعریفات جرجانی). ایجاد چیزی از نه چیز یعنی لاشی ٔ، مقابل خلق که ایجاد چیزیست از چیزی:
چون نشناسی که از نخست بابداع
فعل نخستین ز کاف رفت سوی نون.
ناصرخسرو.
مکن هرگز بدو فعلی اضافت گر خرد داری
بجز ابداع یک مبدع کلمح العین او ادنی.
ناصرخسرو.
و بدایع ابداع را در عالم کون و فساد پیدا کرد. (کلیله و دمنه).
بامدادان که ز خلوتگه کاخ ابداع
شمع خاور فکند بر همه اطراف شعاع.
حافظ.
گفتم که امر ایزد ابداع مبدع است
گفتا بزرگ اوست خرد عاجز از هجر [کذا].
؟
|| شعر نو گفتن. بطرز نوین شعر سرودن. || کند شدن مَرکب در رفتار. مانده شدن شتردر سواری. درماندن. کلال.
گابریل
گابریل. [ی ِ] (اِخ) اسقف هراتی که از راه بسیار دور آمده بود تا در مجمعی که آکاس در زمان سلطنت ولاش دعوت کرده بود شرکت کند و این مجمع در سلوکیه (سلوسی) منعقد شود و فقط دوازده اسقف در آن شرکت کردندکه از آنجمله گابریل است. و سه قانون مهم در آنجا بتصویب رسید و اصول مذهبی نسطوری مذهب قطعی و منحصر عیسویان ایران شد. (ایران در زمان ساسانیان ص 206).
فرهنگ فارسی آزاد
اِبْداع، در اصطلاح حکماء، افعال بر سه قسم است: ابداع، اختراع و احداث، ابداع که مرحلهء اوّل از ایجاد میباشد، فعلی است که مسبوق به مادّه و زمان نباشد و آن عبارت از عُقول کلیّه است که مجرّدات صِرْفَند و از قیود مادّه و زمان آزاد (بذیل کلمات اختراع، احداث، قوس صعود و نزول مراجعه شود)،
اِبْداع، نو آوردن، ایجاد امور غیر عادی، قوس نزول، جهان آفرینش، انشاء.
َینُ الاِبداع: چشم آفرینش، چشم روزگار،
فرهنگ عمید
پدید آوردن چیزی نو، نو آوردن، چیز تازه آوردن،
کار تازهای کردن،
خلقت، آفریدن،
(ادبی) در بدیع، آوردن چند صنعت ادبی (مانند جناس، قلب، متضاد، و ردالصدرعلیالعجز) در یک بیت شعر یا عبارت، مانندِ این شعر: جهان گشاده ثنای تو را چو شیر دهان / زمانه بسته رضای تو را چو تیر کمر (امیرمعزی: ۶۸۷) که در آن تضاد «گشاده، بسته»، ایهام «شیر»، جناس«شیر و تیر»، و مراعاتالنظیر «دهان، کمر» به کار رفته است، سلامهالاختراع،
عربی به فارسی
فکر بکر وناگهانی , اشفتگی فکری موقتی , قوه ابتکار , نبوغ , هوش (اختراعی) , امادگی برای اختراع , مهارت , استعداد , صفا
فرهنگ فارسی هوشیار
اختراع کردن، نوآوردن
فارسی به ایتالیایی
innovazione
فرهنگ معین
نوآوردن، نو پیدا کردن، ایجاد، اختراع، شعر نو گفتن، به طرز نو شعر سرودن، کند شدن مرکب در رفتار، درماندن. [خوانش: (ا ِ) [ع.] (مص م.)]
فرهنگ واژههای فارسی سره
نوآفرینی، آفریدن، نوآوری
فارسی به عربی
معادل ابجد
474