معنی ابری شبیه به کوه
حل جدول
فرهنگ عمید
ویژگی آسمان پوشیده از ابر: هوای ابری،
ابرمانند،
چیزی که از ابر ساخته شده باشد: تشک ابری،
فرهنگ فارسی هوشیار
لغت نامه دهخدا
ابری. [اَ] (ص نسبی) با نقشی چون موج آب یا ابرهای بریده از یکدیگر: کاغذ ابری.
- ستاره ٔ ابری، کوکب سحابی. منزل پنجم [از منازل قمر] هقعه و او سه ستاره ٔ خرد است: وز قبل خردیشان و یک بدیگر اندر آمدگی بطلمیوس هر سه را یکی ستاره ٔ ابری بنگاشت. (التفهیم).
ابری. [اِ ری ی] (ع ص نسبی) سوزنگر.
ابری.[اَ ب َ را] (اِخ) نام جائی یا کوهی است در شام.
شبیه
شبیه. [ش َ] (ع ص، اِ) همانند. مثل. یقال: «هذا شبیه ذاک »؛ این مانند آن است. (از اقرب الموارد). مانند. (متن اللغه) (منتهی الارب). نظیر. شبه. همچون. همال. تا. چون. ند. همتا. ج، اشباه:
نمتک و بسد نزدیکشان یکی باشد
از آن که هر دو به گونه شبیه یکدگرند.
قریع.
کوه کوه
کوه کوه. (ق مرکب) بسیار زیاد. فراوان. (فرهنگ فارسی معین). از سر تا پا. (ازآنندراج). کوه تاکوه. (ناظم الاطباء). پشته پشته. تپه تپه. برآمدگیها و برجستگی های بسیار بلند:
تلی گشته هر جای چون کوه کوه
برش چشمه ٔ خون ز هر دو گروه.
فردوسی.
به هر جای بد توده چون کوه کوه
ز گردان ایران وتوران گروه.
فردوسی.
به هم بر فکندندشان کوه کوه
ز هر سو به دور ایستاده گروه.
فردوسی.
نخست لدروه کز روی برج و باره ٔ آن
چو کوه کوه فروریخت آهن و مرمر.
فرخی.
خون روان شد همچو سیل از چپ و راست
کوه کوه اندر هوا زین گرد خاست.
مولوی.
کنم وصف پیلان گردون شکوه
که کیف خیالم رسد کوه کوه.
یحیی کاشی (از آنندراج).
مگر ابدال چرخ این کوه دیده
که بانگش کوه کوه از سر پریده.
سالک قزوینی (از آنندراج).
نیمه ابری
نیمه ابری. [م َ / م ِ اَ] (ص نسبی) هوائی که ابر قسمتی از آن را پوشانده باشد نه همه را. (فرهنگ فارسی معین).
فرهنگ معین
پوشیده از ابر، با نقشی چون موج آب یا ابرهای بریده از یکدیگر: کاغذ ابری. [خوانش: (اَ) (ص نسب.)]
فارسی به عربی
بقع، ثقیل، سمیک، غائم، مغیم، منقط
فارسی به آلمانی
Bewölkt, Trübe, Schwer [adjective]
معادل ابجد
568