معنی ابل

لغت نامه دهخدا

ابل

ابل. [اَ ب ُ] (اِ) دوائی است که به شیرازی بل شیرین گویند و طراثیث و طرثوث همان است. (برهان).

ابل. [اَ ب ِ] (اِ) قاقله ٔ صغار. هیل که در طعام کنند. هال. هل. قردامومن.

ابل. [اَ ب ِ] (ع ص) فربه. || دانا بکار شتر. آنکه استاد باشد در شترداری.

ابل. [اَ ب َ] (ع اِمص) گرانی و ناگواری طعام.

ابل. [اُ ب ُ] (ع اِ) گیاهی است که بار دیگر از گیاه ِ بریده یا چریده رسته باشد. || ج ِ ابیل. || (اِخ) نام موضعی است.

ابل. [اُب ْ ب َ] (ع ص) ابل ابل، شتران رهاشده که کسی به آنها دست نرساند و متعرض احوال آنها نبود.

ابل. [اِ ب ُ] (از لاتینی، اِ) غلیون. اقطی صغیر.

ابل.[اَ ب َل ل] (ع ص) سخت بی شرم. (مهذب الاسماء). بی شرم.بی حیا. شوخ. || سوگندخواره. (مهذب الاسماء). || ستمکار. بغایت ظالم. || فاسق. فاجر. || مرد سخت خصومت. جنگجو. مرد ستهنده. || بازایستاده از خیر. || دیردارنده ٔ وام. بَدبِده. مؤنث: بَلاّء. ج، بُل ّ.

ابل. [اَ] (ع مص) خداوند شتران بسیار شدن. || بی نیاز شدن شتران و غیر آن از آب بسبب گیاه تر خوردن. || اباله، یعنی زه و طوقه ساختن برای چاه. || غالب و قوی گردیدن. || شتران چرنده برای کسی بادید کردن. || دانا و ماهر شدن بکار شتر و گوسپند. استاد شدن در چرانیدن شتر. (زوزنی).

ابل. [اِ ب ِ / اِ] (ع اِ) نامی است جمله اشتران را. (مهذب الاسماء). اشتران بیش از دو. (جمع بی مفرد یا اسم جنس باعتبار وضع نه استعمال). ج، آبال:
محقق همان بیند اندر ابل
که در خوبرویان چین و چگل.
سعدی.
گفتم بگریم تا ابل، چون خر فرومانَد بگل
وین نیز نتوانم که دل با کاروانم میرود.
سعدی.
|| ابر حامل باران.

ابل. [اَ / اُ] (ع ص) تر یا خشک.

ابل. [] (عبری، اِ) اسمی است به معنی چمن که در تورات بر نام قریه ای چند درآمده، چون ابل بیت معکه، ابل شظیم، ابل محوله، ابل مصرایم.

ابل. [] (اِخ) شهریست به سند از ناحیت بدهه، آبادان و با نعمت سخت بسیار و اندر وی مسلمانانند. (حدودالعالم).

فرهنگ معین

ابل

(اِ بِ) [ع.] (اِ.) شُتر.

مخفف ابوالفتح، ابوالقاسم و مانند آن ها.2- نره، احلیل (در تداول لات ها). [خوانش: (اَ بُ) (عا.)]

فرهنگ عمید

ابل

شتر

حل جدول

ابل

شتر عرب

ابر حامل باران

ابر حامل باران، شتر عرب

گویش مازندرانی

ابل

گیاهی برگ پهن شبیه کدو

آهل

فرهنگ فارسی هوشیار

ابل

اشتران تک ندارد (اسم) مخفف ابوالقاسم و ابوالفضل و مانند آنها (قس: بلقاسم و بلفضل در نوشته های پیشینیان و در تداول عوام امل مخفف ام البنین و جز آن)، نره احلیل کیر. (اسم) نامی است جمله اشتران را اشتران بیش از دو (جمع بی مفرد یا اسم جنس به اعتبار وضع نه استعمال)، ابر حامل باران

معادل ابجد

ابل

33

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری