معنی ابن
لغت نامه دهخدا
فرهنگ معین
فرزند نرینه، پسر، پسر، یکی از اصول سه گانه مسیحی، پدر، پسر، روح القدوس. [خوانش: (اِ) [ع.] (اِ.)]
فرهنگ عمید
فرزند ذکور، پسر،
* ابنعم: [قدیمی] پسرعمو،
حل جدول
فرهنگ واژههای فارسی سره
پور
مترادف و متضاد زبان فارسی
پسر، پور، ولد،
(متضاد) اب
عربی به فارسی
فرزد ذکور , پسر , ولد , زاد , مولود
فرهنگ فارسی آزاد
اِبْن، بطور خاص به حضرت مسیح اطلاق شده است،
اِبْن، پسر، فرزندِ مُذَکَّر (جمع: بَنُوْن، اَبْناءِ)،
معادل ابجد
53