معنی اتفاق
لغت نامه دهخدا
فرهنگ معین
(مص ل.) با هم شدن، با هم بودن، (اِمص.) اِجماع، (اِ.) حادثه، پیشامد، تقدیر، با، به همراهی، آراء بی رأی مخالفی. [خوانش: (اِ تِّ) [ع.]]
فرهنگ عمید
حادثه، واقعه، پیشامد،
(اسم مصدر) متحد بودن،
(اسم مصدر) داشتن نظر یکسان، همفکری،
(اسم مصدر) [قدیمی] به وقوع پیوستن، حادث شدن،
حل جدول
رویداد، پیامد، پیش آمد، رخ داد
فرهنگ واژههای فارسی سره
بختامد، رویداد، پیامد، رخ داد، پیشامد، پیش آمد
کلمات بیگانه به فارسی
رویداد - رخداد
مترادف و متضاد زبان فارسی
ائتلاف، اتحاد، وحدت، همآوازی، همدستی، همدلی، همزبانی، همسخنی، یکدلی، پیشامد، تصادف، تصادم، حادثه، رخداد، رویداد، سانحه، سرگذشت، عارضه، واقعه، وقوع، اجماع، تراضی، سازواری،
(متضاد) اختلاف، نفاق
فارسی به انگلیسی
Alliance, Chance, Circumstance, Coincidence, Contingent, Event, Incident, Occasion, Occurrence, Oneness, Uncertainty, Unity
فارسی به عربی
اتحادی، حدث، حظ، خطر، علم الصرف
فرهنگ فارسی هوشیار
با هم یکی شدن
فارسی به ایتالیایی
فارسی به آلمانی
Das ereignis, Das happening [noun], Gefahr (f), Risiko (n), Wagnis (n), Zufall (m), Bundes- [adjective]
معادل ابجد
582