معنی اتفاقی
لغت نامه دهخدا
اتفاقی. [اِت ْ ت ِ] (ص نسبی) ناگهانی. غیرمترقب. غیرمنتظر. || مبنی بر اتفاق و وحدت:
کسی کش خرد رهنمون است هرگز
بگیتی ره و رسم صحبت نورزد
که صحبت نفاقی است یا اتفاقی
دل مرد دانا از این هر دو لرزد
اگر خودنفاقیست جان را بکاهد
وگر اتفاقی به هجران نیرزد.
سنائی.
فرهنگ معین
(اِ تِّ) [ع - فا.] (ص نسب.) ناگهانی، غیرمنتظره، به ناگهان، غیرمترقب.
حل جدول
ناگهانی
فرهنگ واژههای فارسی سره
بختامدانه، بختامدی، گذرانه، ناگهانی، خودبخود، گذری، پیش آمدی، خودبخودی
فارسی به انگلیسی
Adventitious, Accidental, Casual, Chance, Contingent, Haphazard, Fortuitous, Incidental, Odd
فارسی به عربی
حادث عرضی، صدفه، عادی، عرضی، فرصه، لونی، مشکوک
فرهنگ فارسی هوشیار
ناگهانی، غیرمترقب
فارسی به ایتالیایی
فارسی به آلمانی
Unfall (m), Unfall, Zufaellig, Zufall (m), Zufälliges ereignis (n)
معادل ابجد
592