معنی اتلال

لغت نامه دهخدا

اتلال

اتلال. [اَ ت َ] (ع مص) اَتل. گام نزدیک نهادن هنگام خشم. || سیر شدن از طعام. اَتلات.

اتلال. [اَ] (ع اِ) ج ِ تَل ّ، بمعنی توده های خاک و توده های ریگ و پشته. (منتهی الارب):
ای روز چه روزی تو بدین زینت و این زیب
کز زینت و زیب تو دگر شد همه اتلال.
فرخی.
|| ج ِ تَل، بمعنی بالش. (منتهی الارب).

اتلال. [اِ] (ع مص) راست ایستادن. || چکانیدن. (منتهی الارب). || بستن و کشیدن چهارپا.

فرهنگ معین

اتلال

(اَ) [ع.] (اِ.) جِ تل، توده های خاک و ریگ، پشته ها.

فرهنگ عمید

حل جدول

اتلال

توده های خاک

فرهنگ فارسی هوشیار

اتلال

(تک: تل) پشته ها، بالش ها (اسم) جمع: تل توده های خاک و ریگ پشته ها، جمع: تل بالشها.

فرهنگ فارسی آزاد

اتلال

اَتْلال، تَپّه ها (مفرد: تَلّ)،

معادل ابجد

اتلال

462

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری