معنی اتیان
لغت نامه دهخدا
اتیان. [اِت ْ] (ع مص) آمدن. (زوزنی). || آرمیدن با زن. || بودن. || آوردن.
- اتیان بمثل، نظیر و شبیه آوردن چیزی را.
|| کردن کاری را:
به ترک شر و به اتیان خیر دارم امر
همه مخالف امر است ترک و اتیانم.
سوزنی.
|| هلاک کردن. || نزدیک رسیدن بلا یا دشمن کسی را. || ارتکاب. ارتکاب ذنوب.
- اتیان البهائم، مجازات این اتیان تعزیر است. (اصطلاح فقه).
فرهنگ معین
(مص م.) آوردن، مانند و نظیر چیزی را آوردن، (مص ل.) انجام دادن، آمدن. [خوانش: (اِ) [ع.]]
فرهنگ عمید
آوردن،
آمدن،
انجام دادن،
[مجاز] جماع کردن، همبستر شدن،
* اتیان به مثل: [قدیمی] آوردن مثل چیزی، نظیر و شبیه آوردن چیزی را،
حل جدول
آوردن
فرهنگ فارسی هوشیار
درآمدن، بودن، زنبازی زنبازگی، آوردن، کشتن، به جا آوردن (مصدر) آمدن، بودن، (مصدر) آرمیدن با زن، آوردن، کردن کاری را، هلاک کردن، نزدیک رسیدن بلا یا دشمن کسی را، ارتکاب: ارتکاب ذنوب. یا اتیان بمثل. نظیر و شبیه آوردن چیزی را.
فرهنگ فارسی آزاد
اِتْیان، (اَتی، یَأتی) آمدن، انجام دادن، آوردن، حاضر شدن، مُرور کردن، شدن، (آتی، یُؤْتِی، اِیْتاء بمعنای اِعطاء کردن و آوردن میباشد)،
معادل ابجد
462